فوج

یَهُوَه موسی را خطاب كرد
امروز یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

خروج,exodus

2- خروج

نویسنده: موسی

محل نگارش: بیابان

مربوط به تاریخ: 1657 ق.د.م تا 1512 ق.د.م

اتمام نگارش: 1512 ق.د.م

 

خروج فصل 1

 

 1 و این است نامهای پسران اسرائیل كه به مصر آمدند هر كس با اهل خانه اش همراه یعقوب آمدند: 2 رؤبین و شمعون و لاوی و یهودا 3 یساكار و زبولون و بنیامین 4 و دان و نفتالی و جاد و اشیر. 5 و همة نفوسی كه از صُلب یعقوب پدید آمدند هفتاد نفر بودند. و یوسف در مصر بود.

6 و یوسف و همة برادرانش و تمامی آن طبقه مردند. 7 و بنی اسرائیل بارور و منتشر شدند و كثیر و بینهایت زورآور گردیدند و زمین از ایشان پر گشت. 8 اما پادشاهی دیگر بر مصر برخاست كه یوسف را نشناخت 9 و به قوم خود گفت: “همانا قوم بنی اسرائیل از ما زیاده و زورآورترند. 10 بیایید با ایشان به حكمت رفتار كنیم مبادا كه زیاد شوند. و واقع شود كه چون جنگ پدید آید ایشان نیز با دشمنان ما همداستان شوند و با ما جنگ كرده از زمین بیرون روند.”

11 پس سركاران بر ایشان گماشتند تا ایشان را به كارهای دشوار ذلیل سازند و برای فرعون شهرهای خزینه یعنی فیتوم و رَعمسیس را بنا كردند. 12 لیكن چنانكه بیشتر ایشان را ذلیل ساختند زیادتر متزاید و منتشر گردیدند و از بنی اسرائیل احتراز مینمودند. 13 و مصریان از بنی اسرائیل به ظلم خدمت گرفتند. 14 و جانهای ایشان را به بندگی سخت به گل كاری و خشت سازی و هر گونه عمل صحرایی تلخ ساختندی. و هر خدمتی كه بر ایشان نهادندی به ظلم میبود. 15 و پادشاه مصر به قابله های عبرانی كه یكی را شفره و دیگری را فُوعه نام بود امر كرده 16 گفت: “چون قابله گری برای زنان عبرانی بكنید و بر سنگها نگاه كنید. اگر پسر باشد او را بكُشید و اگر دختر بود زنده بماند.” 17 لیكن قابله ها از خدا ترسیدند و آنچه پادشاه مصر بدیشان فرموده بود نكردند بلكه پسران را زنده گذاردند.

18 پس پادشاه مصر قابله ها را طلبیده بدیشان گفت: “چرا این كار را كردید و پسران را زنده گذاردید؟” 19 قابله ها به فرعون گفتند: “از این سبب كه زنان عبرانی چون زنان مصری نیستند بلكه زورآورند و قبل از رسیدن قابله می زایند.”

20 و خدا با قابله ها احسان نمود و قوم كثیر شدند و بسیار توانا گردیدند. 21 و واقع شد چونكه قابله ها از خدا ترسیدند خانه ها برای ایشان بساخت. 22 و فرعون قوم خود را امر كرده گفت: “هر پسری كه زاییده شود به نهر اندازید و هر دختری را زنده نگاه دارید.”

خروج فصل 2

 

 1 و شخصی از خاندان لاوی رفته یكی از دختران لاوی را به زنی گرفت. 2 و آن زن حامله شده پسری بزاد. و چون او را نیكو منظر دید وی را سه ماه نهان داشت. 3 و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد تابوتی از نی برایش گرفت و آن را به قیر و زِفت اندوده طفل را در آن نهاد و آن را در نیزار به كنار نهر گذاشت. 4 و خواهرش از دور ایستاد تا بداند او را چه میشود. 5 و دختر فرعون برای غسل به نهر فرود آمد. و كنیزانش به كنار نهر میگشتند. پس تابوت را در میان نیزار دیده كنیزك خویش را فرستاد تا آنرا بگیرد. 6 و چون آنرا بگشاد طفل را دید و اینك پسری گریان بود. پس دلش بر وی بسوخت و گفت: “این از اطفال عبرانیان است.” 7 و خواهر وی به دختر فرعون گفت: “آیا بروم و زنی شیرده را از زنان عبرانیان نزدت بخوانم تا طفل را برایت شیر دهد؟” 8 دختر فرعون به وی گفت: “برو.” پس آن دختر رفته مادر طفل را بخواند. 9 و دختر فرعون گفت: “این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و مزد تو را خواهم داد.” پس آن زن طفل را برداشته بدو شیر میداد. 10 و چون طفل نمود كرد وی را نزد دختر فرعون برد و او را پسر شد. و وی را موسی نام نهاد زیرا گفت: “او را از آب كشیدم.”

 

11 و واقع شد در آن ایام كه چون موسی بزرگ شد نزد برادران خود بیرون آمد و به كارهای دشوار ایشان نظر انداخته شخصی مصری را دید كه شخصی عبرانی را كه از برادران او بود میزند. 12 پس به هر طرف نظر افكند چون كسی را ندید آن مصری را كشت و او را در ریگ پنهان ساخت. 13 و روز دیگر بیرون آمد كه ناگاه دو مرد عبرانی منازعه میكنند پس به ظالم گفت: “چرا همسایة خود را میزنی.” 14 گفت: “كیست كه تو را بر ما حاكم یا داور ساخته است؟ مگر تو میخواهی مرا بكشی چنانكه آن مصری را كشتی؟” پس موسی ترسید و گفت: “یقیناً این امر شیوع یافته است.” 15 و چون فرعون این ماجرا را بشنید قصد قتل موسی كرد و موسی از حضور فرعون فرار كرده در زمین مدیان ساكن شد. و بر سر چاهی بنشست. 16 و كاهن مدیان را هفت دختر بود كه آمدند و آب كشیده آبخورها را پر كردند تا گلة پدر خویش را سیراب كنند. 17 و شبانان نزدیك آمدند تا ایشان را دور كنند. آنگاه موسی برخاسته ایشان را مدد كرد و گلة ایشان را سیراب نمود. 18 و چون نزد پدر خود رعوئیل آمدند او گفت: “چگونه امروز بدین زودی برگشتید؟” 19 گفتند: “شخصی مصری ما را از دست شبانان رهایی داد و آب نیز برای ما كشیده گله را سیراب نمود.” 20 پس به دختران خود گفت: “او كجاست؟ چرا آن مرد را ترك كردید؟ وی را بخوانید تا نان خورَد.”

21 و موسی راضی شد كه با آن مرد ساكن شود و او دختر خود صفوره را به موسی داد. 22 و آن زن پسری زایید و (موسی) او را جِرشون نام نهاد چه گفت: “در زمین بیگانه نزیل شدم.” 23 و واقع شد بعد از ایام بسیار كه پادشاه مصر بمرد و بنی اسرائیل به سبب بندگی آه كشیده استغاثه كردند نالة ایشان به سبب بندگی نزد خدا برآمد. 24 و خدا نالة ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بیاد آورد. 25 و خدا بر بنی اسرائیل نظر كرد و خدا دانست.

خروج فصل 3

 

1 و اما موسی گلة پدر زن خود یترون كاهن مدیان را شبانی میكرد و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب كه جبل الله باشد آمد. 2 و فرشتة یَهُوَه در شعلة آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد و چون او نگریست اینك آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود. 3 و موسی گفت: “اكنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم كه بوته چرا سوخته نمیشود.”

4 چون یَهُوَه دید كه برای دیدن مایل بدان سو میشود خدا از میان بوته به وی ندا در داد و گفت: “ای موسی! ای موسی!” گفت: “لبیك.” 5 گفت: “بدین جا نزدیك میا نعلین خود را از پایهایت بیرون كن زیرا مكانی كه در آن ایستاده ای زمین مقدس است.” 6 و گفت: “من هستم خدای پدرت خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب.”

آنگاه موسی روی خود را پوشانید زیرا ترسید كه به خدا بنگرد. 7 و یَهُوَه گفت: “هر آینه مصیبت قوم خود را كه در مصرند دیدم و استغاثة ایشان را ازدست سركاران ایشان شنیدم زیرا غمهای ایشان را میدانم. 8 و نزول كردم تا ایشان را ازدست مصریان خلاصی دهم و ایشان را از آن زمین به زمین نیكو و وسیع برآورم به زمینی كه به شیر و شهد جاری است به مكان كنعانیان و حتیان و اَموریان و فَرزّیان و حِویان و یبوسیان. 9 و الآن اینك استغاثة بنی اسرائیل نزد من رسیده است و ظلمی را نیز كه مصریان بر ایشان میكنند دیده ام. 10 پس اكنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم و قوم من بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری.”

11 موسی به خدا گفت: “من كیستم كه نزد فرعون بروم و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورم؟” 12 گفت: “البته با تو خواهم بود. و علامتی كه من تو را فرستاده ام این باشد كه چون قوم را از مصر بیرون آوردی خدا را بر این كوه عبادت خواهید كرد.” 13 موسی به خدا گفت: “اینك چون من نزد بنی اسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند كه نام او چیست بدیشان چه گویم؟” 14 خدا به موسی گفت: “هستم آنكه هستم.” و گفت: “به بنی اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.” 15 و خدا باز به موسی گفت: “به بنی اسرائیل چنین بگو یَهُوَه خدای پدران شما خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب مرا نزد شما فرستاده این است نام من تا ابدالآباد و این است یادگاری من نسلاً بعد نسل. 16 برو و مشایخ بنی اسرائیل را جمع كرده بدیشان بگو: یَهُوَه خدای پدران شما خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب به من ظاهر شده گفت: هر آینه از شما و از آنچه به شما در مصر كرده اند تفقد كرده ام 17 و گفتم شما را از مصیبت مصر بیرون خواهم آورد به زمین كنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان به زمینی كه به شیر و شهد جاری است. 18 و سخن تو را خواهند شنید و تو با مشایخ اسرائیل نزد پادشاه مصر بروید و به وی گویید: یَهُوَه خدای عبرانیان ما را ملاقات كرده است. و الآن سفر سه روزه به صحرا برویم تا برای یَهُوَه خدای خود قربانی بگذرانیم. 19 و من میدانم كه پادشاه مصر شما را نمیگذارد بروید و نه هم به دست زورآور. 20 پس دست خود را دراز خواهم كرد و مصر را به همة عجایب خود كه در میانش به ظهور میآورم خواهم زد و بعد از آن شما را رها خواهد كرد. 21 و این قوم را در نظر مصریان مكرم خواهم ساخت و واقع خواهد شد كه چون بروید تهی دست نخواهید رفت. 22 بلكه هر زنی از همسایة خود و مهمانِ خانة خویش آلات نقره و آلات طلا و رخت خواهد خواست و به پسران و دختران خود خواهید پوشانید و مصریان را غارت خواهید نمود.”

خروج فصل 4

1 و موسی در جواب گفت: “همانا مرا تصدیق نخواهند كرد و سخن مرا نخواهند شنید بلكه خواهند گفت یَهُوَه بر تو ظاهر نشده است.” 2 پس یَهُوَه به وی گفت: “آن چیست در دست تو؟” گفت: “عصا.” 3 گفت: “آنرا بر زمین بینداز.” و چون آنرا به زمین انداخت ماری گردید و موسی از نزدش گریخت. 4 پس یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را دراز كن و دُمش را بگیر.” پس دست خود را دراز كرده آنرا بگرفت كه در دستش عصا شد. 5 “تا آنكه باور كنند كه یَهُوَه خدای پدران ایشان خدای ابراهیم خدای اسحاق و خدای یعقوب به تو ظاهر شد.”

6 و یَهُوَه دیگر باره وی را گفت: “دست خود را در گریبان خود بگذار.” چون دست به گریبان خود برد و آنرا بیرون آورد اینك دست او مثل برف مبروص شد. 7 پس گفت: “دست خود را باز به گریبان خود بگذار.” چون دست به گریبان خود باز برد و آنرا بیرون آورد اینك مثل سایر بدنش باز آمده بود. 8 “و واقع خواهد شد كه اگر تو را تصدیق نكنند و آواز آیت نخستین را نشنوند همانا آواز آیت دوم را باور خواهند كرد. 9 و هرگاه این دو آیت را باور نكردند و سخن تو را نشنیدند آنگاه از آب نهر گرفته به خشكی بریز و آبی كه از نهر گرفتی به روی خشكی به خون مبدل خواهد شد.”

10 پس موسی به یَهُوَه گفت: “ای یَهُوَه من مردی فصیح نیستم نه در سابق و نه از وقتیكه به بندة خود سخن گفتی بلكه بطی الكلام و كند زبان.” 11 یَهُوَه گفت: “كیست كه زبان به انسان داد و گنگ و كر و بینا و نابینا را كه آفرید؟ آیا نه من كه یَهُوَه هستم؟ 12 پس الآن برو و من با زبانت خواهم بود و هر چه باید بگویی تو را خواهم آموخت.” 13 گفت: “استدعا دارم ای یَهُوَه كه بفرستی به دست هر كه میفرستی.” 14 آنگاه خشم یَهُوَه بر موسی مشتعل شد و گفت: “آیا برادرت هارون لاوی را نمیدانم كه او فصیح الكلام است؟ و اینك او نیز به استقبال تو بیرون میآید و چون تو را بیند در دل خود شاد خواهد گردید. 15 و بدو سخن خواهی گفت و كلام را به زبان وی القا خواهی كرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بكنید شما را خواهم آموخت. 16 و او برای تو به قوم سخن خواهد گفت و او مر تو را به جای زبان خواهم بود و تو او را به جای خدا خواهی بود. 17 و این عصا را به دست خود بگیر كه به آن آیات را ظاهر سازی.”

 

18 پس موسی روانه شده نزد پدر زن خود یترون برگشت و به وی گفت: “بروم و نزد برادران خود كه در مصرند برگردم و ببینم كه تاكنون زنده اند.” یترون به موسی گفت: “به سلامتی برو.” 19 و یَهُوَه در مدیان به موسی گفت: “روانه شده به مصر برگرد زیرا آنانی كه در قصد جان تو بودند مرده اند.” 20 پس موسی زن خویش و پسران خود را برداشته ایشان را بر الاغ سوار كرده به زمین مصر مراجعت نمود و موسی عصای خدا را به دست خود گرفت. 21 و یَهُوَه به موسی گفت: “چون روانه شده به مصر مراجعت كردی آگاه باش كه همة علاماتی را كه به دستت سپرده ام به حضور فرعون ظاهر سازی و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رها نكند. 22 و به فرعون بگو یَهُوَه چنین میگوید: اسرائیل پسر من و نخستزادة من است 23 و به تو میگویم پسرم را رها كن تا مرا عبادت نماید و اگر از رها كردنش اِبا نمایی همانا پسر تو یعنی نخستزادة تو را میكشم.”

24 و واقع شد در بین راه كه یَهُوَه در منزل بدو برخورده قصد قتل وی نمود. 25 آنگاه صفوره سنگی نیز گرفته غُلفة پسر خود را ختنه كرد و نزد پای وی انداخته گفت: “تو مرا شوهر خون هستی.” 26 پس او وی را رها كرد. آنگاه (صفوره) گفت: “شوهر خون هستی” به سبب ختنه.

27 و یَهُوَه به هارون گفت: “بسوی صحرا به استقبال موسی برو.” پس روانه شد و او را در جبل الله ملاقات كرده او را بوسید. 28 و موسی از جمیع كلمات یَهُوَه كه او را فرستاده بود و از همة آیاتی كه به وی امر فرموده بود هارون را خبر داد. 29 پس موسی و هارون رفته كل مشایخ بنی اسرائیل را جمع كردند. 30 و هارون همة سخنانی را كه یَهُوَه به موسی فرموده بود باز گفت و آیات را به نظر قوم ظاهر ساخت. 31 و قوم ایمان آوردند. و چون شنیدند كه یَهُوَه از بنی اسرائیل تفقد نموده و به مصیبت ایشان نظر انداخته است به روی در افتاده سجده كردند.

خروج فصل 5

 

1 و بعد از آن موسی و هارون آمده به فرعون گفتند: “یَهُوَه خدای اسرائیل چنین میگوید: قوم مرا رها كن تا برای من در صحرا عید نگاه دارند.”2 فرعون گفت: “یَهُوَه كیست كه قول او را بشنوم و اسرائیل را رهایی دهم؟ یَهُوَه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم كرد.” 3 گفتند: “خدای عبرانیان ما را ملاقات كرده است پس الآن سفر سه روزه به صحرا برویم و نزد یَهُوَه خدای خود قربانی بگذرانیم مبادا ما را به وبا یا شمشیر مبتلا سازد.” 4 پس پادشاه مصر بدیشان گفت: “ای موسی و هارون چرا قوم را از كارهای ایشان باز میدارید؟ به شغلهای خود بروید!” 5 و فرعون گفت: “اینك الآن اهل زمین بسیارند و ایشان را از شغلهای ایشان بیكار میسازید.”

6 در آنروز فرعون سركاران و ناظران قوم خود را قدغن فرموده گفت: 7 “بعد از این كاه برای خشت سازی مثل سابق بدین قوم مدهید. خود بروند و كاه برای خویشتن جمع كنند 8 و همان حساب خشتهایی را كه پیشتر میساختند برایشان بگذارید و از آن هیچ كم مكنید زیرا كاهلند و از اینرو فریاد میكنند و میگویند: برویم تا برای خدای خود قربانی گذرانیم. 9 و خدمت ایشان سخت تر شود تا در آن مشغول شوند و به سخنان باطل اعتنا نكنند.” 10 پس سركاران و ناظران قوم بیرون آمده‌قوم را خطاب كرده گفتند: “فرعون چنین میفرماید كه من كاه به شما نمیدهم. 11 خود بروید و كاه برای خود از هرجا كه بیابید بگیرید و از خدمت شما هیچ كم نخواهد شد.”

12 پس قوم در تمامی زمین مصر پراكنده شدند تا خاشاك به عوض كاه جمع كنند. 13 و سركاران ایشان را شتابانیده گفتند: “كارهای خود را تمام كنید یعنی حساب هر روز را در روزش مثل وقتی كه كاه بود.” 14 و ناظران بنی اسرائیل را كه سركاران فرعون بر ایشان گماشته بودند میزدند و میگفتند: “چرا خدمت معین خشت سازی خود را در این روزها مثل سابق تمام نمیكنید؟” 15 آنگاه ناظران بنی اسرائیل آمده نزد فرعون فریاد كرده گفتند: “چرا به بندگان خود چنین میكنی؟” 16 كاه به بندگانت نمیدهند و میگویند: خشت برای ما بسازید! و اینك بندگانت را میزنند و اما خطا از قوم تو میباشد.” 17 گفت: “كاهل هستید. شما كاهلید! از این سبب شما میگویید: برویم و برای یَهُوَه قربانی بگذرانیم. 18 اكنون رفته خدمت بكنید و كاه به شما داده نخواهد شد و حساب خشت را خواهید داد.” 19 و ناظران بنی اسرائیل دیدند كه در بدی گرفتار شده اند زیرا گفت: “از حساب یومیة خشتهای خود هیچ كم مكنید.” 20 و چون از نزد فرعون بیرون آمدند به موسی و هارون برخوردند كه برای ملاقات ایشان ایستاده بودند. 21 و بدیشان گفتند: “یَهُوَه بر شما بنگرد و داوری فرماید! زیرا كه رایحة ما را نزد فرعون و ملازمانش متعفن ساخته اید و شمشیری به دست ایشان داده اید تا ما را بكشند.”

 

22 آنگاه موسی نزد یَهُوَه برگشته گفت: “یَهُوَها چرا بدین قوم بدی كردی؟ و برای چه مرا فرستادی؟ 23 زیرا از وقتیكه نزد فرعون آمدم تا به نام تو سخن گویم بدین قوم بدی كرده است و قوم خود را هرگز خلاصی ندادی.”

خروج فصل 6

1 یَهُوَه به موسی گفت: “الآن خواهی دید آنچه به فرعون میكنم زیرا كه به دست قوی ایشان را رها خواهد كرد و به دست زورآور ایشان را از زمین خود خواهد راند.” 2 و خدا به موسی خطاب كرده وی را گفت: “من یَهُوَه هستم. 3 و به ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نام خدای قادر مطلق ظاهر شدم لیكن به نام خود یَهُوَه نزد ایشان معروف نگشتم. 4 و عهد خود را نیز با ایشان استوار كردم كه زمین كنعان را بدیشان دهم یعنی زمین غربت ایشان را كه در آن غریب بودند. 5 و من نیز چون نالة بنی اسرائیل را كه مصریان ایشان را مملوك خود ساخته اند شنیدم عهد خود را بیاد آوردم. 6 بنابراین بنی اسرائیل را بگو من یَهُوَه هستم و شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم و شما را به بازوی بلند و به داوریهای عظیم نجات دهم. 7 و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید و شما را خدا خواهم بود و خواهید دانست كه من یَهُوَه هستم خدای شما كه شما را از مشقتهای مصریان بیرون آوردم. 8 و شما را خواهم رسانید به زمینی كه دربارة آن قسم خوردم كه آنرا به ابراهیم و اسحاق و یعقوب بخشم. پس آنرا به ارثیت شما خواهم داد. من یَهُوَه هستم.” 9 و موسی بنی اسرائیل را بدین مضمون گفت لیكن بسبب تنگی روح و سختی خدمت او را نشنیدند.

10 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: “برو و به فرعون پادشاه مصر بگو كه بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد.” 12 و موسی به حضور یَهُوَه عرض كرده گفت: “اینك بنی اسرائیل مرا نمیشنوند پس چگونه فرعون مرا بشنود و حال آنكه من نامختون لب هستم؟”

13 و یَهُوَه به موسی و هارون تكلم نموده ایشان را به سوی بنی اسرائیل و به سوی فرعون پادشاه مصر مأمور كرد تا بنی اسرائیل را از زمین مصر بیرون آورند. 14 و اینانند رؤسای خاندانهای آبای ایشان: پسران رؤبین نخستزادة اسرائیل حتوك و فَلّو و حصرون و كَرمی اینانند قبایل رؤبین. 15 و پسران شمعون: یموئیل و یامین و اُوهد و یاكین و صوحر و شاؤل كه پسر زن كنعانی بود اینانند قبایل شمعون. 16 و اینست نامهای پسران لاوی به حسب پیدایش ایشان: جرشون و قهامت و مراری. و سالهای عمر لاوی صد و سی و هفت سال بود. 17 پسران جرشون: لبِنی و شمعی به حسب قبایل ایشان. 18 و پسران قُهات: عمرام و یصهار و حبرون و عزّیئیل. و سالهای عمر قُهات صد و سی و سه سال بود. 19 و پسران مراری: محلی و موشی اینانند قبایل لاویان به حسب پیدایش ایشان. 20 و عمرام عمة خود یوكابد را به زنی گرفت و او برای وی هارون و موسی را زایید و سالهای عمر عمرام صد و سی و هفت سال بود. 21 و پسران یصهار: قورح و نافج و زكری. 22 و پسران عزّیئیل: میشائیل و ایلصافن و ستری. 23 و هارون الیشابع دختر عمیناداب خواهر نَحشون را به زنی گرفت و برایش ناداب و ابیهو و العازر و ایتامر را زایید. 24 و پسران قورح: اَسیر و القانه و اَبیاساف اینانند قبایل قورحیان. 25 و العازربن هارون یكی از دختران فوتیئیل را به زنی گرفت و برایش فینحاس را زایید اینانند رؤسای آبای لاویان بحسب قبایل ایشان. 26 اینانند هارون و موسی كه یَهُوَه بدیشان گفت: “بنی اسرائیل را با جنود ایشان از زمین مصر بیرون آورید.” 27 اینانند كه به فرعون پادشاه مصر سخن گفتند برای بیرون آوردن بنی اسرائیل از مصر. اینان موسی و هارونند.

28 و واقع شد در روزی كه یَهُوَه در زمین مصر موسی را خطاب كرد 29 كه یَهُوَه به به موسی فرموده گفت: “من یَهُوَه هستم هر آنچه من به تو گویم آنرا به فرعون پادشاه مصر بگو.” 30 و موسی به حضور یَهُوَه عرض كرد: “اینك من نامختون لب هستم پس چگونه فرعون مرا بشنود؟”

خروج فصل 7

 

1 و یَهُوَه به موسی گفت: “ببین تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود. 2 هر آنچه به تو امر نمایم تو آنرا بگو و برادرت هارون آنرا به فرعون باز گوید تا بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد. 3 و من دل فرعون را سخت میكنم و آیات و علامات خود را در زمین مصر بسیار میسازم. 4 و فرعون به شما گوش نخواهد گرفت و دست خود را بر مصر خواهم انداخت تا جنود خود یعنی قوم خویش بنی اسرائیل را از زمین مصر به داوریهای عظیم بیرون آورم. 5 و مصریان خواهند دانست كه من یَهُوَه هستم چون دست خود را بر مصر دراز كرده بنی اسرائیل را از میان ایشان بیرون آوردم.” 6 و موسی و هارون چنانكه یَهُوَه بدیشان امر فرموده بود كردند و هم چنین عمل نمودند. 7 و موسی هشتاد ساله بود و هارون هشتاد و سه ساله وقتی كه به فرعون سخن گفتند.

8 پس یَهُوَه موسی و هارون را خطاب كرده گفت: 9 “چون فرعون شما را خطاب كرده گوید معجزه ای برای خود ظاهر كنید آنگاه به هارون بگو عصای خود را بگیر و آنرا پیش روی فرعون بینداز تا اژدها شود.” 10 آنگاه موسی و هارون نزد فرعون رفتند و آنچه یَهُوَه فرموده بود كردند. و هارون عصای خود را پیش روی فرعون و پیش روی ملازمانش انداخت و اژدها شد. 11 و فرعون نیز حكیمان و جادوگران را طلبید و ساحران مصر هم به افسونهای خود چنین كردند 12 هر یك عصای خود را انداختند و اژدها شد ولی عصای هارون عصاهای ایشان را بلعید. 13 و دل فرعون سخت شد و ایشان را نشنید چنانكه یَهُوَه گفته بود.

 

14 و یَهُوَه موسی را گفت: “دل فرعون سخت شده و از رها كردن قوم ابا كرده است. 15 بامدادان نزد فرعون برو اینك به سوی آب بیرون میآید و برای ملاقات وی به كنار نهر بایست و عصا را كه به مار مبدل گشت بدست خود بگیر. 16 و او را بگو: یَهُوَه خدای عبرانیان مرا نزد تو فرستاده گفت: قوم مرا رها كن تا مرا در صحرا عبادت نمایند و اینك تا بحال نشنیده ای 17 پس یَهُوَه چنین میگوید از این خواهی دانست كه من یَهُوَه هستم همانا من به عصایی كه در دست دارم آبِ نهر را میزنم و به خون مبدل خواهد شد. 18 و ماهیانی كه در نهرند خواهند مرد و نهر گندیده شود و مصریان نوشیدن آب نهر را مكروه خواهند داشت.”

19 و یَهُوَه به موسی گفت: “به هارون بگو عصای خود را بگیر و دست خود را بر آبهای مصر دراز كن بر نهرهای ایشان و جویهای ایشان و دریاچه های ایشان و همة حوضهای آب ایشان تا خون شود و در تمامی زمین مصر در ظروف چوبی و ظروف سنگی خون خواهد بود.” 20 و موسی و هارون چنانكه یَهُوَه امر فرموده بود كردند و عصا را بلند كرده آب نهر را به حضور فرعون و به حضور ملازمانش زد و تمامی آب نهر به خون مبدل شد. 21 و ماهیانی كه در نهر بودند مردند و نهر بگندید و مصریان از آب نهر نتوانستند نوشید و در تمامی زمین مصر خون بود. 22 و جادوگران مصر به افسونهای خویش هم چنین كردند و دل فرعون سخت شد كه بدیشان گوش نگرفت چنانكه یَهُوَه گفته بود. 23 و فرعون برگشته به خانة خود رفت و بر این نیز دل خود را متوجه نساخت. 24 و همة مصریان گرداگرد نهر برای آب خوردن حفره میزدند زیرا كه از آب نهر نتوانستند نوشید. 25 و بعد از آنكه یَهُوَه نهر را زده بود هفت روز سپری شد.

خروج فصل 8

 

1 و یَهُوَه موسی را گفت: “نزد فرعون برو و به وی بگو یَهُوَه چنین میگوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمایند. 2 و اگر تو از رها كردن ایشان اِبا میكنی همانا من تمامی حدود تو را به وَزَغها مبتلا سازم. 3 و نهر وزغها را به كثرت پیدا نماید به حدی كه برآمده به خانه ات و خوابگاهت و بسترت و خانه های بندگانت و بر قومت و به تنورهایت و تغارهای خمیرت در خواهند آمد 4 و بر تو و قوم تو و همة بندگان تو وزغها برخواهند آمد.”

5 و یَهُوَه به موسی گفت: “به هارون بگو: دست خود را با عصای خویش بر نهرها و جویها و دریاچه ها دراز كن و وزغها را بر زمین مصر برآور.” 6 پس چون هارون دست خود را بر آبهای مصر دراز كرد وزغها برآمده زمین مصر را پوشانیدند. 7 و جادوگران به افسونهای خود چنین كردند و وزغها بر زمین مصر برآوردند. 8 آنگاه فرعون موسی و هارون را خوانده گفت: “نزد یَهُوَه دعا كنید تا وزغها را از من و قوم من دور كند و قوم را رها خواهم كرد تا برای یَهُوَه قربانی گذرانند.” 9 موسی به فرعون گفت: “وقتی را برای من معین فرما كه برای تو و بندگانت و قومت دعا كنم تا وزغها از تو و خانه ات نابود شوند و فقط در نهر بمانند.” 10 گفت: “فردا” موسی گفت: “موافق سخن تو خواهد شد تا بدانی كه مثل یَهُوَه خدای ما دیگری نیست 11 و وزغها از تو و خانه ات و بندگانت و قومت دور خواهند شد و فقط در نهر باقی خواهند ماند.” 12 و موسی و هارون از نزد فرعون بیرون آمدند و موسی دربارة وزغهایی كه بر فرعون فرستاده بود نزد یَهُوَه استغاثه نمود. 13 و یَهُوَه موافق سخن موسی عمل نمود و وَزَغها از خانها و از دهات و از صحراها مردند 14 و آنها را توده توده جمع كردند و زمین متعفن شد. 15 اما فرعون چون دید كه آسایش پدید آمد دل خود را سخت كرد و بدیشان گوش نگرفت چنانكه یَهُوَه گفته بود.

 

16 و یَهُوَه به موسی گفت: “به هارون بگو كه عصای خود را دراز كن و غبار زمین را بزن تا در تمامی زمین مصر پشه ها بشود.” 17 پس چنین كردند و هارون دست خود را با عصای خویش دراز كرد و غبار زمین را زد و پشه ها بر انسان و بهایم پدید آمد زیرا كه تمامی غبار زمین در كلّ ارض مصر پشه ها گردید 18 و جادوگران به افسونهای خود چنین كردند تا پشه ها بیرون آورَند اما نتوانستند و پشه ها بر انسان و بهایم پدید شد. 19 و جادوگران به فرعون گفتند: “این انگشت خداست.” اما فرعون را دل سخت شد كه بدیشان گوش نگرفت چنانكه یَهُوَه گفته بود.

 

20 و یَهُوَه به موسی گفت: “بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست. اینك بسوی آب بیرون میآید. و او را بگو: یَهُوَه چنین میگوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمایند 21 زیرا اگر قوم مرا رها نكنی همانا من بر تو و بندگانت و قومت و خانه هایت انواع مگسها فرستم و خانه های مصریان و زمینی نیز كه برآنند از انواع مگسها پرخواهد شد. 22 و در آنروز زمین جوشن را كه قوم من در آن مقیمند جدا سازم كه در آنجا مگسی نباشد تا بدانی كه من در میان این زمین یَهُوَه هستم. 23 و فرقی در میان قوم خود و قوم تو گذارم. فردا این علامت خواهد شد.” 24 و یَهُوَه چنین كرد و انواع مگسهای بسیار به خانة فرعون و به خانه های بندگانش و به تمامی زمین مصر آمدند و زمین از مگسها ویران شد.

25 و فرعون موسی و هارون را خوانده گفت: “بروید و برای خدای خود قربانی در این زمین بگذرانید.” 26 موسی گفت: “چنین كردن نشاید زیرا آنچه مكروه مصریان است برای یَهُوَه خدای خود ذبح میكنیم. اینك چون مكروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم آیا ما را سنگسار نمیكنند؟ 27 سفر سه روزه به صحرا برویم و برای یَهُوَه خدای خود قربانی بگذرانیم چنانكه به ما امر خواهد فرمود.”

28 فرعون گفت: “من شما را رهایی خواهم داد تا برای یَهُوَه خدای خود در صحرا قربانی گذرانید لیكن بسیار دور مروید و برای من دعا كنید.” 29 موسی گفت: “همانا من از حضورت بیرون میروم و نزد یَهُوَه دعا میكنم و مگسها از فرعون و بندگانش و قومش فردا دور خواهند شد. اما زنهار فرعون بار دیگر حیله نكند كه قوم را رهایی ندهد تا برای یَهُوَه قربانی گذرانند.” 30 پس موسی از حضور فرعون بیرون شده نزد یَهُوَه دعا كرد 31 و یَهُوَه موافق سخن موسی عمل كرد و مگسها را از فرعون و بندگانش و قومش دور كرد كه یكی باقی نماند. 32 اما در این مرتبه نیز فرعون دل خود را سخت ساخته قوم را رهایی نداد.

خروج فصل 9

 

1 و یَهُوَه به موسی گفت: “نزد فرعون برو و به وی بگو: یَهُوَه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند. 2 زیرا اگر تو از رهایی دادن ابا نمایی و ایشان را باز نگاه داری 3 همانا دست یَهُوَه بر مواشی تو كه در صحرایند خواهد شد بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسفندان یعنی وسایی بسیار سخت. 4 و یَهُوَه در میان مواشی اسرائیلیان و مواشی مصریان فرقی خواهد گذاشت كه از آنچه مال بنی اسرائیل است چیزی نخواهد مرد.” 5 و یَهُوَه وقتی معین نموده گفت: “فردا یَهُوَه این كار را در این زمین خواهد كرد.” 6 پس در فردا یَهُوَه این كار را كرد و همه مواشی مصریان مردند و از مواشی بنی اسرائیل یكی هم نمرد. 7 و فرعون فرستاد و اینك از مواشی اسرائیلیان یكی هم نمرده بود. اما دل فرعون سخت شده قوم را رهایی نداد.

8 و یَهُوَه به موسی و هارون گفت: “از خاكستر كوره مشتهای خود را پر كرده بردارید و موسی آنرا به حضور فرعون بسوی آسمان برافشانَد 9 و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی كه دملها بیرون آورد بر انسان و بر بهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.” 10 پس از خاكستر كوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادند و موسی آن را بسوی آسمان پراكند و سوزشی پدید شده دملها بیرون آورد در انسان و در بهایم. 11 و جادوگران به سبب آن سوزش به حضور موسی نتوانستند ایستاد زیرا كه سوزش بر جادوگران و بر همة مصریان بود. 12 و یَهُوَه دل فرعون را سخت ساخت كه بدیشان گوش نگرفت چنانكه یَهُوَه به موسی گفته بود.

 

13 و یَهُوَه به موسی گفت: “بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست و به وی بگو: یَهُوَه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمایند. 14 زیرا در این دفعه تمامی بلایای خود را بر دل تو و بندگانت و قومت خواهم فرستاد تا بدانی كه در تمامی جهان مثل من نیست. 15 زیرا اگر تا كنون دست خود را دراز كرده و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم هر آینه از زمین هلاك میشدی. 16 و لكن برای همین تو را برپا داشته ام تا قدرت خود را به تو نشان دهم و نام من در تمامی جهان شایع شود.

17 و آیا تابحال خویشتن را بر قوم من برتر میسازی و ایشان را رهایی نمیدهی؟ 18 همانا فردا این وقت تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید كه مثل آن در مصر از روز بنیادش تا كنون نشده است. 19 پس الآن بفرست و مواشی خود و آنچه را در صحرا داری جمع كن زیرا كه بر هر انسان و بهایمی كه در صحرا یافته شوند و به خانه ها جمع نشوند تگرگ فرود خواهد آمد و خواهند مرد.”

20 پس هر كس از بندگان فرعون كه از قول یَهُوَه ترسید نوكران و مواشی خود را به خانه ها گریزانید. 21 اما هر كه دل خود را به كلام یَهُوَه متوجه نساخت نوكران و مواشی خود را در صحرا واگذاشت. 22 و یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را به سوی آسمان دراز كن تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود بر انسان و بر بهایم و بر همة نباتات صحرا در كل ارض مصر.”

23 پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز كرد و یَهُوَه رعد و تگرگ داد و آتش بر زمین فرود آمد و یَهُوَه تگرگ بر زمین مصر بارانید. 24 و تگرگ آمد و آتشی كه در میان تگرگ آمیخته بود و به شدت سخت بود كه مثل آن در تمامی زمین مصر از زمانی كه اُمت شده بودند نبود. 25 و در تمامی زمین مصر تگرگ آنچه را كه در صحرا بود از انسان و بهایم زد. و تگرگ همة نباتات صحرا را زد و جمیع درختان صحرا را شكست. 26 فقط در زمین جوشن جایی كه بنی اسرائیل بودند تگرگ نبود.

27 آنگاه فرعون فرستاده موسی و هارون را خواند و بدیشان گفت: “در این مرتبه گناه كرده ام یَهُوَه عادل است و من و قوم من گناهكاریم. 28 نزد یَهُوَه دعا كنید زیرا كافی است تا رعدهای خدا و تگرگ دیگر نشود و شما را رها خواهم كرد و دیگر درنگ نخواهید نمود.” 29 موسی به وی گفت: “چون از شهر بیرون روم دستهای خود را نزد یَهُوَه خواهم افراشت تا رعدها موقوف شود و تگرگ دیگر نیاید تا بدانی جهان از آن یَهُوَه است. 30 و اما تو و بندگانت میدانم كه تابحال از یَهُوَه خدا نخواهید ترسید.” 31 و كتان و جو زده شد زیرا كه جو خوشه آورده بود و كتان تخم داشته. 32 و اما گندم و خُلَّرزده نشد زیرا كه متأخر بود. 33 و موسی از حضور فرعون از شهر بیرون شده دستهای خود را نزد یَهُوَه برافراشت و رعدها و تگرگ موقوف شد و باران بر زمین نبارید. 34 و چون فرعون دید كه باران و تگرگ و رعدها موقوف شد باز گناه ورزیده دل خود را سخت ساخت هم او و هم بندگانش. 35 پس دل فرعون سخت شده بنی اسرائیل را رهایی نداد چنانكه یَهُوَه به دست موسی گفته بود.

خروج فصل 10

 

1 و یَهُوَه به موسی گفت: “نزد فرعون برو زیرا كه من دل فرعون و دل بندگانش را سخت كرده ام تا این آیات خود را در میان ایشان ظاهر سازم. 2 و تا آنچه در مصر كردم و آیات خود را كه در میان ایشان ظاهر ساختم بگوش پسرت و پسر پسرت باز گویی تا بدانید كه من یَهُوَه هستم.”

3 پس موسی و هارون نزد فرعون آمده به وی گفتند: “یَهُوَه خدای عبرانیان چنین میگوید: تا به كی از تواضع كردن به حضور من ابا خواهی نمود؟ قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند. 4 زیرا اگر تو از رها كردن قوم من ابا كنی هر آینه من فردا ملخها در حدود تو فرود آورم. 5 كه روی زمین را مستور خواهند ساخت به حدی كه زمین را نتوان دید و تتمة آنچه رسته است كه برای شما از تگرگ باقی مانده خواهند خورد و هر درختی را كه برای شما در صحرا روییده است خواهند خورد. 6 و خانة تو و خانه های بندگانت و خانه های همة مصریان را پر خواهند ساخت به مرتبه ای كه پدرانت و پدران پدرانت از روزی كه بر زمین بوده اند تا اَلیوم ندیده اند.” پس روگردانیده از حضور فرعون بیرون رفت.

7 آنگاه بندگان فرعون به وی گفتند: “تا به كی برای ما این مرد دامی باشد؟ این مردمان را رها كن تا یَهُوَه خدای خود را عبادت نمایند. مگر تابحال ندانسته ای كه مصر ویران شده است؟” 8 پس موسی و هارون را نزد فرعون برگردانیدند و او به ایشان گفت: “بروید و یَهُوَه خدای خود را عبادت كنید. لیكن كیستند كه میروند؟” 9 موسی گفت: “با جوانان و پیران خود خواهیم رفت با پسران و دختران و گوسفندان و گاوان خود خواهیم رفت زیرا كه ما را عیدی برای یَهُوَه است.” 10 بدیشان گفت: “یَهُوَه با شما چنین باشد اگر شما را با اطفال شما رهایی دهم. با حذر باشید زیرا كه بدی پیش روی شماست! 11 نه چنین! بلكه شما كه بالغ هستید رفته. یَهُوَه را عبادت كنید زیرا كه این است آنچه خواسته بودید.” پس ایشان را از حضور فرعون بیرون راندند.

12 و یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را برای ملخها بر زمین مصر دراز كن تا بر زمین مصر برآیند و همة نباتات زمین را كه از تگرگ مانده است بخورند.” 13 پس موسی عصای خود را بر زمین مصر دراز كرد و یَهُوَه تمامی آنروز و تمامی آن شب را بادی شرقی بر زمین مصر وزانید و چون صبح شد باد شرقی ملخها را آورد. 14 و ملخها بر تمامی زمین مصر برآمدند و در همة حدود مصر نشستند بسیار سخت كه قبل از آن چنین ملخها نبود و بعد از آن نخواهد بود. 15 و روی تمامی زمین را پوشانیدند كه زمین تاریك شد و همة نباتات زمین و همة میوة درختان را كه از تگرگ باقی مانده بود خوردند به حدی كه هیچ سبزی بر درخت و نبات صحرا در تمامی زمین مصر نماند. 16 آنگاه فرعون موسی و هارون را به زودی خوانده گفت: “به یَهُوَه خدای شما و به شما گناه كرده ام. 17 و اكنون این مرتبه فقط گناه مرا عفو فرمایید و از یَهُوَه خدای خود استدعا نمایید تا این موت را فقط از من بر طرف نماید.” 18 پس از حضور فرعون بیرون شده از یَهُوَه استدعا نمود. 19 و یَهُوَه باد غربی ای بسیار سخت برگردانید كه ملخها را برداشته آنها را به دریای قلزم ریخت و در تمامی حدود مصر ملخی نماند. 20 اما یَهُوَه دل فرعون را سخت گردانید كه بنی اسرائیل را رهایی نداد.

 

21 و یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را به سوی آسمان برافراز تا تاریكی ای بر زمین مصر پدید آید تاریكی ای كه بتوان احساس كرد.” 22 پس موسی دست خود را به سوی آسمان برافراشت و تاریكی غلیظ تا سه روز در تمامی زمین مصر پدید آمد 23 و یكدیگر را نمی دیدند. و تا سه روز كسی از جای خود برنخاست‌ لیكن برای جمیع بنی اسرائیل در مسكنهای ایشان روشنایی بود. 24 و فرعون موسی را خوانده گفت: “بروید یَهُوَه را عبادت كنید فقط گله ها و رمه های شما بماند اطفال شما نیز با شما بروند.” 25 موسی گفت: “ذبایح و قربانیهای سوختنی نیز میباید به دست ما بدهی تا نزد یَهُوَه خدای خود بگذرانیم. 26 مواشی ما نیز با ما خواهد آمد یك سمی باقی نخواهد ماند زیرا كه از اینها برای عبادت یَهُوَه خدای خود می باید گرفت‌و تا بدانجا نرسیم نخواهیم دانست به چه چیز یَهُوَه را عبادت كنیم.” 27 و یَهُوَه دل فرعون را سخت گردانید كه از رهایی دادن ایشان اِبا نمود. 28 پس فرعون وی را گفت: “از حضور من برو! و با حذر باش كه روی مرا دیگر نبینی زیرا در روزی كه مرا ببینی خواهی مرد.”

29 موسی گفت: “نیكو گفتی روی تو را دیگر نخواهم دید.”

خروج فصل 11

 

1 و یَهُوَه به موسی گفت: “یك بلای دیگر بر فرعون و بر مصر میآورم و بعد از آن شما را از اینجا رهایی خواهد داد و چون شما را رها كند البته شما را بالكلّیه از اینجا خواهد راند. 2 اكنون به گوش قوم بگو كه هر مرد از همسایة خود و هر زن از همسایه اش آلات نقره و آلات طلا بخواهند.” 3 ویَهُوَه قوم را در نظر مصریان محترم ساخت. و شخص موسی نیز در زمین مصر در نظر بندگان فرعون و در نظر قوم بسیار بزرگ بود. 4 و موسی گفت: “یَهُوَه چنین میگوید: قریب به نصف شب در میان مصر بیرون خواهم آمد. 5 و هر نخستزاده ای كه در زمین مصر باشد از نخستزادة فرعون كه بر تختش نشسته است تا نخستزادة كنیزی كه در پشت دستاس باشد و همة نخستزادگان بهایم خواهند مرد. 6 و نعرة عظیمی در تمامی زمین مصر خواهد بود كه مثل آن نشده و مانند آن دیگر نخواهد شد. 7 اما بر جمیع بنی اسرائیل سگی زبان خود را تیز نكند نه بر انسان و نه بر بهایم تا بدانید كه یَهُوَه در میان مصریان و اسرائیلیان فرقی گذارده است. 8 و این همة بندگان تو به نزد من فرود آمده و مرا تعظیم كرده خواهند گفت: تو و تمامی قوم كه تابع تو باشند بیرون روید! و بعد از آن بیرون خواهم رفت.” پس از حضور فرعون در شدت غضب بیرون آمد.

9 و یَهُوَه به موسی گفت: “فرعون به شما گوش نخواهد گرفت تا آیات من در زمین مصر زیاد شود.” 10 و موسی و هارون جمیع این آیات را به حضور فرعون ظاهر ساختند. اما یَهُوَه دل فرعون را سخت گردانید و بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی نداد.

خروج فصل 12

 

1 و یَهُوَه موسی و هارون را در زمین مصر مخاطب ساخته گفت: 2 “این ماه برای شما سر ماهها باشد این اول از ماههای سال برای شماست. 3 تمامی جماعت اسرائیل را خطاب كرده گویید كه در دهم این ماه هر یكی از ایشان بره ای به حسب خانه های پدران خود بگیرند یعنی برای هر خانه یك بره. 4 و اگر اهل خانه برای بره كم باشند آنگاه او و همسایه اش كه مجاور خانة او باشد آنرا به حسب شمارة نفوس بگیرند یعنی هر كس موافق خوراكش بره را حساب كند. 5 برة شما بی عیب نرینة یكساله باشد از گوسفندان یا از بزها آنرا بگیرید. 6 و آنرا تا چهاردهم این ماه نگاه دارید و تمام انجمن جماعت بنی اسرائیل آنرا در عصر ذبح كنند 7 و از خون آن بگیرند و آن را بر هر دو قایمه و سر درخانه كه در آن آنرا میخورند بپاشند. 8 و گوشتش را در آن شب بخورند. به آتش بریان كرده با نان فطیر و سبزیهای تلخ آنرا بخورند. 9 و از آن هیچ خام نخورید و نه پخته با آب بلكه به آتش بریان شده كله اش و پاچه هایش و اندرونش را. 10 و چیزی از آن تا صبح نگاه مدارید. و آنچه تا صبح مانده باشد به آتش بسوزانید. 11 و آنرا بدین طور بخورید: كمر شما بسته و نعلین بر پایهای شما و عصا در دست شما و آنرا به تعجیل بخورید چونكه فصَح یَهُوَه است.

12 “و در آن شب از زمین مصر عبور خواهم كرد و همة نخستزادگان زمین مصر را از انسان و بهایم خواهم زد و بر تمامی خدایان مصر داوری خواهم كرد. من یَهُوَه هستم. 13 و آن خون علامتی برای شما خواهد بود برخانه هایی كه در آنها میباشید. و چون خون را ببینم از شما خواهم گذشت و هنگامی كه زمین مصر را میزنم آن بلا برای هلاكت شما بر شما نخواهد آمد. 14 و آنروز شما را برای یادگاری خواهد بود و در آن عیدی برای یَهُوَه نگاه دارید و آنرا به قانون ابدی نسلاً بعد نسل عید نگاه دارید 15 هفت روز نان فطیر خورید در روز اول خمیر مایه را از خانه های خود بیرون كنید زیرا هر كه از روز نخستین تا روز هفتمین چیزی خمیر شده بخورد آن شخص از اسرائیل منقطع گردد. 16 و در روز اول محفل مقدس و در روز هفتم محفل مقدس برای شما خواهد بود. در آنها هیچ كار كرده نشود جز آنچه هر كس باید بخورد آن فقط در میان شما كرده شود. 17 پس عید فطیر را نگاه دارید زیرا كه در همان روز لشكرهای شما را از زمین مصر بیرون آوردم. بنابراین این روز را در نسلهای خود به فریضة ابدی نگاه دارید. 18 در ماه اول در روز چهاردهم ماه در شام نان فطیر بخورید تا شام بیست و یكم ماه. 19 هفت روز خمیرمایه در خانه های شما یافت نشود زیرا هر كه چیزی خمیر شده بخورد آن شخص از جماعت اسرائیل منقطع گردد خواه غریب باشد خواه بومی آن زمین. 20 هیچ چیز خمیر شده مخورید در همة مساكن خود فطیر بخورید.”

21 پس موسی جمیع مشایخ اسرائیل را خوانده بدیشان گفت: “بروید و بره ای برای خود موافق خاندانهای خویش بگیرید و فصَح را ذبح نمایید. 22 و دسته ای از زوفا گرفته در خونی كه در طشت است فرو برید و بر سر در و دو قایمة آن از خونی كه در طشت است بزنید و كسی از شما از در خانة خود تا صبح بیرون نرود. 23 زیرا یَهُوَه عبور خواهد كرد تا مصریان را بزند و چون خون را بر سر در و دو قایمه اش بیند همانا یَهُوَه از در گذرد و نگذارد كه هلاك كننده به خانه های شما درآید تا شما را بزند. 24 و این امر را برای خود و پسران خود به فریضة ابدی نگاه دارید. 25 و هنگامی كه داخل زمینی شدید كه یَهُوَه حسب قول خود آنرا به شما خواهد داد. آنگاه این عبادت را مرعی دارید. 26 و چون پسران شما به شما گویند كه این عبادت شما چیست 27 گویید این قربانی فصَح یَهُوَه است كه از خانه های بنی اسرائیل در مصر عبور كرد وقتی كه مصریان را زد و خانه های ما را خلاصی داد.” پس قوم به روی درافتاده سجده كردند. 28 پس بنی اسرائیل رفته آنرا كردند چنانكه یَهُوَه به موسی و هارون امر فرموده بود‌ همچنان كردند. 29 و واقع شد كه در نصف شب یَهُوَه همة نخستزادگان زمین مصر را از نخستزادة فرعون كه بر تخت نشسته بود تا نخستزادة اسیری كه در زندان بود و همة نخستزاده های بهایم را زد.

 

30 و در آن شب فرعون و همة بندگانش و جمیع مصریان برخاستند و نعرة عظیمی در مصر برپا شد زیرا خانه ای نبود كه در آن میتی نباشد. 31 و موسی و هارون را در شب طلبیده گفت: “برخیزید! و از میان قوم من بیرون شوید هم شما و جمیع بنی اسرائیل! و رفته یَهُوَه را عبادت نمایید چنانكه گفتید. 32 گله ها و رمه های خود را نیز چنانكه گفتید برداشته بروید و مرا نیز بركت دهید.” 33 و مصریان نیز بر قوم اِلحاح نمودند تا ایشان را بزودی از زمین روانه كنند زیرا گفتند ما همه مرده ایم. 34 و قوم آرد سرشتة خود را پیش از آنكه خمیر شود برداشتند و تَغارهای خویش را در رختها بر دوش خود بستند. 35 و بنی اسرائیل به قول موسی عمل كرده از مصریان آلات نقره و آلات طلا و رختها خواستند. 36 و یَهُوَه قوم را در نظر مصریان مكّرم ساخت كه هر آنچه خواستند بدیشان دادند. پس مصریان را غارت كردند.

37 و بنی اسرائیل از رعمسیس به سكوت كوچ كردند قریبِ ششصد هزار مرد پیاده سوای اطفال. 38 و گروهی مختلفة بسیار نیز همراه ایشان بیرون رفتند و گله ها و رمه ها و مواشی بسیار سنگین. 39 و از آرد سرشته كه از مصر بیرون آورده بودند قرصهای فطیر پختند زیرا خمیر نشده بود چونكه از مصر رانده شده بودند و نتوانستند درنگ كنند و زاد سفر نیز برای خود مهیا نكرده بودند.

40 و توقف بنی اسرائیل كه در مصر كرده بودند چهارصد و سی سال بود. 41 و بعد از انقضای چهارصد و سی سال در همان روز به وقوع پیوست كه جمیع لشكرهای خدا از زمین مصر بیرون رفتند. 42 این است شبی كه برای یَهُوَه باید نگاه داشت چون ایشان را از زمین مصر بیرون آورد. این همان شب یَهُوَه است كه بر جمیع بنی اسرائیل نسلاً بعد نسل واجب است كه آنرا نگاه دارند.

 

43 و یَهُوَه به موسی و هارون گفت: “این است فریضة فصَح كه هیچ بیگانه از آن نخورد. 44 و اما هر غلام زر خرید او را ختنه كن و پس آن را بخورد. 45 نزیل و مزدور آن را نخورند. 46 در یك خانه خورده شود و چیزی از گوشتش از خانه بیرون مبر و استخوانی از آن مشكنید. 47 تمامی جماعت بنی اسرائیل آنرا نگاه بدارند. 48 و اگر غریبی نزد تو نزیل شود و بخواهد فصَح را برای یَهُوَه مرعی بدارد تمامی ذكورانش مختون شوند و بعد از نزدیك آمده آنرا نگاه دارد و مانند بومی زمین خواهد بود و اما هر نامختون از آن نخورد. 49 یك قانون خواهد بود برای اهل وطن و بجهت غریبی كه در میان شما نزیل شود.”

50 پس تمامی بنی اسرائیل اینرا كردند چنانكه یَهُوَه به موسی و هارون امر فرموده بود عمل نمودند. 51 و واقع شد كه یَهُوَه در همان روز بنی اسرائیل را با لشكرهای ایشان از زمین مصر بیرون آورد.

خروج فصل 13

 

1 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 2 “هر نخستزاده ای را كه رحم را بگشاید در میان بنی اسرائیل خواه از انسان خواه از بهایم تقدیس نما او از آن من است.” 3 و موسی به قوم گفت: “این روز را كه از مصر از خانة غلامی بیرون آمدید یاد دارید زیرا یَهُوَه شما را به قوت دست از آنجا بیرون آورد پس نان خمیر خورده نشود. 4 این روز در ماه اَبیب بیرون آمدید. 5 و هنگامی كه یَهُوَه تو را به زمین كنعانیان و حتیان و اموریان و حویان و یبوسیان داخل كند كه با پدران تو قسم خورد كه آنرا به تو بدهد زمینی كه به شیر و شهد جاری است آنگاه این عبادت را در این ماه بجا بیاور. 6 هفت روز نان فطیر بخور و در روز هفتمین عید یَهُوَه است. 7 هفت روز نان فطیر خورده شود و هیچ چیز خمیر شده نزد تو دیده نشود و خمیر مایه نزد تو در تمامی حدودت پیدا نشود. 8 و در آنروز پسر خود را خبر داده بگو: این است به سبب آنچه یَهُوَه به من كرد وقتی كه از مصر بیرون آمدم. 9 و این برای تو علامتی بر دستت خواهد بود و تذكره ای در میان دو چشمت تا شریعت یَهُوَه در دهانت باشد. زیرا یَهُوَه تو را به دست قوی از مصر بیرون آورد. 10 و این فریضه را در موسمش سال به سال نگاه دار.

11 “و هنگامی كه یَهُوَه تو را به زمین كنعانیان در آورد چنانكه برای تو و پدرانت قسم خورد و آنرا به تو بخشد 12 آنگاه هر چه رحم را گشاید آنرا برای خدا جدا بساز و هر نخستزاده ای از بچه های بهایم كه از آن توست نرینه ها از آن یَهُوَه باشد. 13 و هر نخستزادة الاغ را به بره ای فدیه بده و اگر فدیه ندهی گردنش را بشكن و هر نخستزادة انسان را از پسرانت فدیه بده و اگر فدیه ندهی گردنش را بشكن و هر نخستزادة انسان را از پسرانت فدیه بده. 14 و در زمان آینده چون پسرت از تو سؤال كرده گوید كه این چیست او را بگو یَهُوَه ما را به قوت دست از مصر از خانة غلامی بیرون آورد. 15 و چون فرعون از رها كردن ما دل خود را سخت ساخت واقع شد كه یَهُوَه جمیع نخستزادگان مصر را از نخستزادة انسان تا نخستزادة بهایم كشت. بنابراین من همة نرینه ها را كه رحم را گشایند برای یَهُوَه ذبح میكنم لیكن هر نخستزاده ای از پسران خود را فدیه میدهم. 16 و این علامتی بر دستت و عصابه ای در میان چشمان تو خواهد بود زیرا یَهُوَه ما را بقوت دست از مصر بیرون آورد.”

 

17 و واقع شد كه چون فرعون قوم را رها كرده بود خدا ایشان را از راه زمین فلسطینیان رهبری نكرد هر چند آن نزدیكتر بود. زیرا خدا گفت: “مبادا كه چون قوم جنگ بینند پشیمان شوند و به مصر برگردند.” 18 اما خدا قوم را از راه صحرای دریای قلزم دور گردانید. پس بنی اسرائیل مسلح شده از زمین مصر برآمدند. 19 و موسی استخوانهای یوسف را با خود برداشت زیرا كه او بنی اسرائیل را قسم سخت داده گفته بود “هر آینه خدا از شما تفقد خواهد نمود و استخوانهای مرا از اینجا با خود خواهید برد.” 20 و از سكٌّوت كوچ كرده در ایتام به كنار صحرا اردو زندند. 21 و یَهُوَه در روز پیش روی قوم در ستون ابر میرفت تا راه را به ایشان دلالت كند و شبانگاه در ستون آتش تا ایشان را روشنایی بخشد و روز و شب راه روند. 22 و ستون ابر را در روز و ستون آتش را در شب از پیش روی قوم برنداشت.

خروج فصل 14

 

1 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 2 “به بنی اسرائیل بگو كه برگردیده برابر فَم الحیروت در میان مجًدل و دریا اردو زنند. و در مقابل بعل صَفُون در برابر آن به كنار دریا اردو زنید. 3 و فرعون دربارة بنی اسرائیل خواهد گفت: در زمین گرفتار شده اند و صحرا آنها را محصور كرده است. 4 و دل فرعون را سخت گردانم تا ایشان را تعاقب كند و در فرعون و تمامی لشكرش جلال خود را جلوه دهم تا مصریان بدانند كه من یَهُوَه هستم.” پس چنین كردند. 5 و به پادشاه مصر گفته شد كه قوم فرار كردند و دل فرعون و بندگانش بر قوم متغیر شد پس گفتند: “این چیست كه كردیم كه بنی اسرائیل را از بندگی خود رهایی دادیم؟” 6 پس ارابة خود را بیاراست و قوم خود را با خود برداشت 7 و ششصد ارابة برگزیده برداشت و همة ارابه های مصر را و سرداران را بر جمیع آنها. 8 و یَهُوَه دل فرعون پادشاه مصر را سخت ساخت تا بنی اسرائیل را تعاقب كرد. و بنی اسرائیل به دست بلند بیرون رفتند.

9 و مصریان با تمامی اسبان و ارابه های فرعون و سوارانش و لشكرش در عقب ایشان تاخته بدیشان در رسیدند وقتی كه به كنار دریا نزد فم الحیروت برابر بعل صفون فرود آمده بودند. 10 و چون فرعون نزدیك شد بنی اسرائیل چشمان خود را بالا كرده دیدند كه اینك مصریان از عقب ایشان میآیند. پس بنی اسرائیل سخت بترسیدند و نزد یَهُوَه فریاد برآوردند 11 و به موسی گفتند: “آیا در مصر قبرها نبود كه ما را برداشته ای تا در صحرا بمیریم؟ این چیست به ما كردی كه ما را از مصر بیرون آوردی؟ 12 آیا این آن سخن نیست كه به تو در مصر گفتیم كه ما را بگذار تا مصریان را خدمت كنیم؟ زیرا كه ما را خدمت مصریان بهتر است از مردن در صحرا! “ 13 موسی به قوم گفت: “مترسید! بایستید و نجات یَهُوَه را ببینید كه امروز آنرا برای شما خواهد كرد زیرا مصریان را كه امروز دیدید تا به ابد دیگر نخواهید دید. 14 یَهُوَه برای شما جنگ خواهد كرد و شما خاموش باشید.”

15 و یَهُوَه به موسی گفت: “چرا نزد من فریاد میكنی؟ بنی اسرائیل را بگو كه كوچ كنند. 16 و اما تو عصای خود را برافراز و دست خود را بر دریا دراز كرده آنرا منشَق كن تا بنی اسرائیل از میان دریا بر خشكی راه سپر شوند. 17 و اما من اینك دل مصریان را سخت میسازم تا از عقب ایشان بیایند و از فرعون و تمامی لشكر او و ارابه ها و سوارانش جلال خواهم یافت. 18 و مصریان خواهند دانست كه من یَهُوَه هستم وقتی كه از فرعون و ارابه هایش و سوارانش جلال یافته باشم.”

19 و فرشتة خدا كه پیش اردوی اسرائیل میرفت حركت كرده از عقب ایشان خرامید و ستون ابر از پیش ایشان نقل كرده در عقب ایشان بایستاد. 20 و میان اردوی مصریان و اردوی اسرائیل آمده از برای آنها ابر و تاریكی میبود و اینها را در شب روشنایی میداد كه تمامی شب نزدیك یكدیگر نیامدند. 21 پس موسی دست خود را بر دریا دراز كرد و یَهُوَه دریا را به باد شرقی شدید تمامی آن شب برگردانیده دریا را خشك ساخت و آب منشَق گردید. 22 و بنی اسرائیلدر میان دریا بر خشكی میرفتند و آبها برای ایشان بر راست و چپ دیوار بود. 23 و مصریان با تمامی اسبان و ارابه ها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته به میان دریا درآمدند. 24 و در پاس سحری واقع شد كه یَهُوَه بر اردوی مصریان از ستون آتش و ابر نظر انداخت و اردوی مصریان را آشفته كرد. 25 و چرخهای ارابه های ایشان را بیرون كرد تا آنها را به سنگینی برانند و مصریان گفتند: “از حضور بنی اسرائیل بگریزیم! زیرا یَهُوَه برای ایشان با مصریان جنگ میكند.”

26 و یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را بر دریا دراز كن تا آبها بر مصریان برگردد و بر ارابه ها و سواران ایشان.” 27 پس موسی دست خود را بر دریا دراز كرد و به وقت طلوع صبح دریا به جریان خود برگشت و مصریان به مقابلش گریختند و یَهُوَه مصریان را در میان دریا به زیرا انداخت. 28 و آبها برگشته عرابه ها و سواران و تمام لشكر فرعون را كه از عقب ایشان به دریا در آمده بودند پوشانید كه یكی از ایشان هم باقی نماند. 29 اما بنی اسرائیل در میان دریا به خشكی رفتند و آبها برای ایشان دیواری بود به طرف راست و به طرف چپ. 30 و در آنروز یَهُوَه اسرائیل را از دست مصریان خلاصی داد و اسرائیل مصریان را به كنار دریا مرده دیدند. 31 و اسرائیل آن كار عظیمی را كه یَهُوَه به مصریان كرده بود دیدند و قوم از یَهُوَه ترسیدند و به یَهُوَه و به بندة او موسی ایمان آوردند.

خروج فصل 15

 

1 آنگاه موسی و بنی اسرائیل این سرود را برای یَهُوَه سراییده گفتند كه: “یَهُوَه را سرود میخوانم زیرا كه با جلال مظفر شده است.

اسب و سوارش را به دریا انداخت.

2 یَهُوَه قوت و تسبیح من است.

و او نجات من گردیده است.

این خدای من است پس او را تمجید میكنم.

خدای پدر من است پس او را متعال میخوانم.

3 یَهُوَه مرد جنگی است.

نام او یَهُوَه است.

4 ارابه ها و لشكر فرعون را به دریا انداخت.

مبارزان برگزیدة او در دریای قلزم غرق شدند.

5 لجه ها ایشان را پوشانید.

مثل سنگ به ژرفیها فرو رفتند.

6 دست راست تو ای یَهُوَه به قوت جلیل گردیده.

دست راست تو ای یَهُوَه دشمن را خرد شكسته است

7 و به كثرت جلال خود خصمان را منهدم ساخته ای.

غضب خود را فرستاده ایشان را چون خاشاك سوزانیده ای

8 و به نفخِة بینی تو آبها فراهم گردید.

و موجها مثل توده بایستاد و لجه ها در میان دریا منجمد گردید.

9 دشمن گفت تعاقب میكنم و ایشان را فرو میگیرم

و غارت را تقسیم كرده جانم از ایشان سیر خواهد شد.

شمشیر خود را كشیده دست من ایشان را هلاك خواهد ساخت

10 و چون به نفخة خود دمیدی دریا ایشان را پوشانید.

مثل سرب در آبهای زورآور غرق شدند.

11 كیست مانند تو ای یَهُوَه در میان خدایان؟

كیست مانند تو جلیل در قدوسیت؟

تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانع عجایب!

12 چون دست راست خود را دراز كردی زمین ایشان را فرو برد.

13 این قومِ خویش را كه فدیه دادی به رحمانیت خود رهبری نمودی.

ایشان را به قوت خویش به سوی مسكن قدس خود هدایت كردی.

14 امتها چون شنیدند مضطرب گردیدند.

لرزه بر سكنة فلسطین مستولی گردید.

15 آنگاه امرای ادوم در حیرت افتادند.

و اكابر موآب را لرزه فرو گرفت و جمیع سكنة كنعان گداخته گردیدند.

16 ترس و هراس ایشان را فرو گرفت.

از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساكت شدند

تا قوم تو ای یَهُوَه عبور كنند

17 تا این قومی كه تو خریده ای در جبل میراث خود غرس خواهی كرد به مكانی كه تو ای یَهُوَه مسكن خود ساخته ای یعنی آن مقام مقدسی كه دستهای تو ای یَهُوَه مستحكم كرده است. 18 یَهُوَه سلطنت خواهد كرد تا ابدالآباد.”

19 زیرا كه اسبهای فرعون با ارابه ها و سوارانش به دریا در آمدند و یَهُوَه آب دریا را بر ایشان برگردانید. اما بنی اسرائیل از میان دریا به خشكی رفتند.

20 و مریمِ نبیه خواهر هارون دف را به دست خود گرفته و همة زنان از عقب وی دفها گرفته رقص كنان بیرون آمدند. 21 پس مریم ددر جواب ایشان گفت: “یَهُوَه را بسرایید زیرا كه با جلال مظفر شده است اسب و سوارش را به دریا انداخت.”

 

22 پس موسی اسرائیل را از بحر قلزم كوچانید و به صحرای شور آمدند و سه روز در صحرا میرفتند و آب نیافتند. 23 پس به ماره رسیدند و از آب ماره نتوانستند نوشید زیرا كه تلخ بود. از این سبب آن را ماره نامیدندد. 24 و قوم به موسی شكایت كرده گفتند: “چه بنوشیم؟” 25 چون نزد یَهُوَه استغاثه كرد یَهُوَه درختی بدو نشان داد پس آنرا به آب انداخت و آب شیرین گردید. و در آنجا فریضه ای و شریعتی برای ایشان قرار داد و در آنجا ایشان را امتحان كرد. 26 و گفت: “هر آینه اگر قول یَهُوَه خدای خود را بشنوی و آنچه را در نظر او راست است بجا آوری و احكام او را بشنوی و تمامی فرایض او را نگاه داری همانا هیچ یك از همة مرضهایی را كه بر مصریان آورده ام بر تو نیاورم زیرا كه من یَهُوَه شفا دهندة تو هستم.” 27 پس به ایلیم آمدند و در آنجا دوازه چشمة آب و هفتاد درخت خرما بود و در آنجا نزد آب خیمه زدند.

خروج فصل 16

 

1 پس تمامی جماعت بنی اسرائیل از ایلیم كوچ كرده به صحرای سین كه در میان ایلیم و سینا است در روز پانزدهم از ماه دوم بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر رسیدند. 2 و تمامی جماعت بنی اسرائیل در آن صحران بر موسی و هارون شكایت كردند. 3 و بنی اسرائیل بدیشان گفتند: “كاش كه در زمین مصر به دست یَهُوَه مرده بودیم وقتی كه نزد دیگهای گوشت می نشستیم و نان را سیر میخوردیم زیرا كه ما را بدین صحرا بیرون آوردید تا تمامی این جماعت را به گرسنگی بكشید.”

4 آنگاه یَهُوَه به موسی گفت: “همانا من نان از آسمان برای شما بارانم و قوم رفته كفایت هر روز را در روزش گیرند تا ایشان را امتحان كنم كه بر شریعت من رفتار میكنند یا نه. 5 و واقع خواهد شد در روز ششم كه چون آنچه را كه آورده باشند درست نمایند همانا دو چندان آن خواهد بود كه هر روز بر میچیدند.” 6 و موسی و هارون به همة بنی اسرائیل گفتند: “شامگاهان خواهید دانست كه یَهُوَه شما را از زمین مصر بیرون آورده است. 7 و بامدادان جلال یَهُوَه را خواهید دید زیرا كه او شكایتی را كه بر یَهُوَه كرده اید شنیده است و ما چیستیم كه بر ما شكایت میكنید؟” 8 و موسی گفت: “این خواهد بود چون یَهُوَه شامگاه شما را گوشت دهد تا بخورید و بامداد نان تا سیر شوید زیرا یَهُوَه شكایتهای شما را كه بر وی كرده اید شنیده است و ما چیستیم؟ برما نی بلكه بر یَهُوَه شكایت نموده اید.” 9 و موسی به هارون گفت: “به تمامی جماعت بنی اسرائیل بگو به حضور یَهُوَه نزدیك بیایید زیرا كه شكایتهای شما را شنیده است.”

10 و واقع شد كه چون هارون به تمامی جماعت بنی اسرائیل سخن گفت به سوی صحرا نگریستند و اینك جلال یَهُوَه در ابر ظاهر شد. 11 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 12 “شكایتهای بنی اسرائیل را شنیده ام پس ایشان را خطاب كرده بگو: در عصر گوشت خواهید خورد و بامداد از نان سیر خواهید شد تا بدانید كه من یَهُوَه خدای شما هستم.” 13 و واقع شد كه در عصر سلوی برآمده لشكرگاه را پوشانیدند و بامدادان شبنم گرداگرد اردو نشست. 14 و چون شبنمی كه نشسته بود برخاست اینك بر روی صحرا چیزی دقیق مدور و خُرد مثل ژاله بر زمین بود. 15 و چون بنی اسرائیل این را دیدند به یكدیگر گفتند كه این منّ است زیرا كه ندانستند چه بود. موسی به ایشان گفت: “این آن نان است كه یَهُوَه به شما میدهد تا بخورید. 16 این است امری كه یَهُوَه فرموده است كه هركس به قدر خوراك خود از این بگیرد یعنی یك عومر برای هر نفر به حسب شمارة نفوس خویش هر شخص برای كسانی كه در خیمة او باشند بگیرد.” 17 پس بنی اسرائیل چنین كردند بعضی زیاد و بعضی كم برچیدند. 18 اما چون به عومر پیمودند آنكه زیاد برچیده بود زیاده نداشت و آنكه كم برچیده بود كم نداشت بلكه هركس به قدر خوراكش برچیده بود. 19 و موسی بدیشان گفت: “زنهار كسی چیزی از این تا صبح نگاه ندارد.” 20 لكن به موسی گوش ندادند بلكه بعضی چیزی از آن تا صبح نگاه داشتند. و كرمها بهم رسانیده متعفن گردید و موسی بدیشان خشمناك شد.

21 و هر صبح هر كس به قدر خوراك خود برمی چید و چون آفتاب گرم میشد میگداخت. 22 و واقع شد در روز ششم كه نان مضاعف یعنی برای هر نفری دو عومر برچیدند. پس همة رؤسای جماعت آمده موسی را خبر دادند. 23 او بدیشان گفت: “این است آنچه یَهُوَه گفت كه فردا آرامی است و سبتِ مقدسِ یَهُوَه. پس آنچه بر آتش باید پخت بپزید و آنچه در آب باید جوشانید بجوشانید و آنچه باقی باشد برای خود ذخیره كرده بجهت صبح نگاه دارید.” 24 پس آنرا تا صبح ذخیره كردند چنانكه موسی فرموده بود و نه متعفن گردید و نه كرم در آن پیدا شد. 25 و موسی گفت: “امروز این را بخورید زیرا كه امروز سبت یَهُوَه است و در این روز آن را در صحرا نخواهید یافت. 26 شش روز آنرا برچینید و روز هفتمین سبت است. در آن نخواهد بود.” 27 و واقع شد كه در روز هفتم بعضی از قوم برای برچیدن بیرون رفتند اما نیافتند. 28 و یَهُوَه به موسی گفت: “تا به كی از نگاه داشتن وصایا و شریعت من ابا مینمایید؟ 29 ببینید چونكه یَهُوَه سبت را به شما بخشیده است از این سبب در روز ششم نانِ دو روز را به شما میدهد پس هركس در جای خود بنشیند و در روز هفتم هیچ كس از مكانش بیرون نرود.” 30 پس قوم در روز هفتمین آرام گرفتند.

31 و خاندان اسرائیل آنرا من نامیدند و آن مثل تخم گشنیز سفید بود و طعمش مثل قرصهای عسلی. 32 و موسی گفت: “این امری است كه یَهُوَه فرموده است كه عومری از آن پر كنی تا در نسلهای شما نگاه داشته شود تا آن نان را ببینند كه در صحرا وقتی كه شما را از زمین مصر بیرون آوردم آنرا به شما خورانیدم.” 33 پس موسی به هارون گفت: “ظرفی بگیر و عومری پر از من در آن بنه و آنرا به حضور یَهُوَه بگذار تا در نسلهای شما نگاه داشته شود.” 34 چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود همچنان هارون آنرا پیش (تابوت) شهادت گذاشت تا نگاه داشته شود. 35 و بنی اسرائیل مدت چهل سال من را میخوردند تا به زمین آباد رسیدند یعنی تا به سرحد زمین كنعان داخل شدند خوراك ایشان من بود. 36 و اما عومر ده یك ایفه است.

خروج فصل 17

 

1 و تمامی جماعت بنی اسرائیل به حكم یَهُوَه طی منازل كرده از صحرای سین كوچ كردند و در رفیدیم اردو زدند و آب نوشیدن برای قوم نبود. 2 و قوم با موسی منازعه كرده گفتند: “ما را آب بدهید تا بنوشیم.” موسی بدیشان گفت: “چرا با من منازعه میكنید و چرا یَهُوَه را امتحان مینمایید؟” 3 و در آنجا قوم تشنة آب بودند و قوم بر موسی شكایت كرده گفتند: “چرا ما را از مصر بیرون آوردی تا ما و فرزندان و مواشی ما را به تشنگی بكشی؟” 4 آنگاه موسی نزد یَهُوَه استغاثه نموده گفت: “با این قوم چه كنم؟ نزدیك است مرا سنگسار كنند.” 5 یَهُوَه به موسی گفت: “پیش روی قوم برو و بعضی از مشایخ اسرائیل را با خود بردار و عصای خود را كه بدان نهر را زدی به دست خود گرفته برو. 6 همانا من در آنجا پیش روی تو بر آن صخره بر آن صخره ای كه در حوریب است می ایستم و صخره را خواهی زد تا آب از آن بیرون آید و قوم بنوشند.” پس موسی به حضور مشایخ اسرائیل چنین كرد. 7 و آن موضع را مسَه و مریبه نامید به سبب منازعة بنی اسرائیل و امتحان كردن ایشان یَهُوَه را زیرا گفته بودند‌: “آیا یَهُوَه در میان ما هست یا نه؟”

 

8 پس عمالیق آمده در رفیدیم با اسرائیل جنگ كردند. 9 و موسی به یوشع گفت: “مردان برای ما برگزین و بیرون رفته با عمالیق مقاتله نما و بامدادان من عصای خدا را به دست گرفته بر قلة كوه خواهم ایستاد.” 10 پس یوشع بطوری كه موسی او را امر فرموده بود كرد تا با عمالیق محاربه كند. و موسی و هارون و حور بر قلة كوه برآمدند.

11 و واقع شد كه چون موسی دست خود را بر می افراشت اسرائیل غلبه می یافتند و چون دست خود را فرو میگذاشت عمالیق چیره میشدند. 12 و دستهای موسی سنگین شد. پس ایشان سنگی گرفته زیرش نهادند كه بر آن بنشیند. و هارون و حور‌ یكی از این طرف و دیگری از آن طرف دستهای او را بر میداشتند و دستهایش تا غروب آفتاب برقرار ماند. 13 و یوشع عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت.

14 پس یَهُوَه به موسی گفت: “اینرا برای یادگاری در كتاب بنویس و به سمع یوشع برسان كه هر آینه ذكر عمالیق را از زیر آسمان محو خواهم ساخت.” 15 و موسی مذبحی بنا كرد و آنرا یَهُوَه نِسی نامید. 16 و گفت: “زیرا كه دست بر تخت یَهُوَه است كه یَهُوَه را جنگ با عمالیق نسلاً بعد نسل خواهد بود.”

خروج فصل 18

 

 1 و چون یترون كاهن مدیان پدر زن موسی آنچه را كه خدا با موسی و قوم خود اسرائیل كرده بود شنید كه یَهُوَه چگونه اسرائیل را از مصر بیرون آورده بود 2 آنگاه یترون پدر زن موسی صَفّوره زن موسی را برداشت بعد از آنكه او را پس فرستاده بود. 3 و دو پسر او را كه یكی را جرشون نام بود زیرا گفت: “در زمین بیگانه غریب هستم” 4 و دیگری را الیعازر نام بود زیرا گفت: “كه خدای پدرم مددكار من بوده مرا از شمشیر فرعون رهانید.”

5 پس یترون پدر زن موسی با پسران و زوجه اش نزد موسی به صحرا آمدند در جایی كه او نزد كوه خدا خیمه زده بود. 6 و به موسی خبر داد كه من یترون پدر زن تو با زن تو و دو پسرش نزد تو آمده ایم. 7 پس موسی به استقبال پدر زن خود بیرون آمد و او را تعظیم كرده بوسید و سلامتی یكدیگر را پرسیده به خیمه درآمدند 8 و موسی پدر زن خود را از آنچه یَهُوَه به فرعون و مصریان به خاطر اسرائیل كرده بود خبر داد و از تمامی مشقتی كه در راه بدیشان واقع شده یَهُوَه ایشان را از آن رهانیده بود. 9 و یترون شاد گردید به سبب تمامی احسانی كه یَهُوَه به اسرائیل كرده و ایشان را از دست مصریان رهانیده بود. 10 و یترون گفت: “متبارك است یَهُوَه كه شما را از دست مصریان و از دست فرعون خلاصی داده است و قوم خود را از دست مصریان رهانیده. 11 الآن دانستم كه یَهُوَه از جمیع خدایان بزرگتر است خصوصاً در همان امری كه بر ایشان تكبر میكردند.” 12 و یترون پدر زن موسی قربانی سوختنی و ذبایح برای خدا گرفت و هارون و جمیع مشایخ اسرائیل آمدند تا با پدر زن موسی به حضور خدا نان بخورند.

13 بامدادان واقع شد كه موسی برای داوری قوم بنشست و قوم به حضور موسی از صبح تا شام ایستاده بودند. 14 و چون پدر زن موسی آنچه را كه او به قوم میكرد دید گفت: “ای چه كار است كه تو با قوم مینمایی؟ چرا تو تنها مینشینی و تمامی قوم نزد تو از صبح تا شام می ایستند؟” 15 موسی به پدر زن خود گفت كه “قوم نزد من میآیند تا از خدا مسألت نمایند. 16 هر گاه ایشان را دعوی شود نزد من میآیند و میان هر كس و همسایه اش داوری میكنم و فرایض و شرایع خدا را بدیشان تعلیم میدهم.” 17 پدر زن موسی به وی گفت: “كاری كه تو میكنی خوب نیست. 18 هر آینه تو و این قوم نیز كه با تو هستند خسته خواهید شد زیرا كه این امر برای تو سنگین است. تنها این را نمیتوانی كرد. 19 اكنون سخن مرا بشنو. تو را پند میدهم و خدا با تو باد و تو برای قوم به حضور خدا باش و امور ایشان را نزد خدا عرضه دار. 20 و فرایض و شرایع را بدیشان تعلیم ده و طریقی را كه بدان میباید رفتار نمود و عملی را كه میباید كرد بدیشان اعلام نما. 21 و از میان تمامی قوم مردان قابل را كه خدا ترس و مردان امین كه از رشوت نفرت كنند جستجو كرده بر ایشان بگمار تا رؤسای هزاره و رؤسای صده و رؤسای پنجاه و رؤسای ده باشند. 22 تا بر قوم پیوسته داوری نمایند و هر امر بزرگ را نزد تو بیاورند و هر امر كوچك را خود فیصل دهند. بدین طور بار خود را سبك خواهی كرد و ایشان با تو متحمل آن خواهند شد. 23 اگر این كار را بكنی و خدا تو را چنین امر فرماید آنگاه یارای استقامت خواهی داشت و جمیع این قوم نیز به مكان خود به سلامتی خواهند رسید.”

24 پس موسی سخن پدر زن خود را اجابت كرده آنچه او گفته بود بعمل آورد. 25 و موسی مردان قابل از تمامی اسرائیل انتخاب كرده ایشان را رؤسای قوم ساخت رؤسای هزاره و رؤسای صده و رؤسای پنجاه و رؤسای ده. 26 و در داوری قوم پیوسته مشغول میبودند. هر امر مشكل را نزد موسی میآوردند و هر دعوی كوچك را خود فیصل میدادند. 27 و موسی پدر زن خود را رخصت داد و او به ولایت خود رفت.

خروج فصل 19

 

1 و در ماه سوم از بیرون آمدن بنی اسرائیل از زمین مصر در همانروز به صحرای سینا آمدند. 2 و از رفیدیم كوچ كرده به صحرای سینا رسیدند و در بیابان اردو زدند و اسرائیل در آنجا در مقابل كوه فرود آمدند. 3 و موسی نزد خدا بالا رفت و یَهُوَه از میان كوه او را ندا در داد و گفت: “به خاندان یعقوب چنین بگو و بنی اسرائیل را خبر بده: 4 شما آنچه را كه من به مصریان كردم دیده اید و چگونه شما را بر بالهای عقاب برداشته نزد خود آورده ام. 5 و اكنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید و عهد مرا نگاه دارید همانا خزانة خاص من از جمیع قومها خواهید بود. زیرا كه تمامی جهان از آن من است. 6 و شما برای من مملكت كهنه و امتِ مقدس خواهید بود. این است آن سخنانی كه به بنی اسرائیل میباید گفت.” 7 پس موسی آمده مشایخ قوم را خواند و همة این سخنان را كه یَهُوَه او را فرموده بود بر ایشان اِلقا كرد. 8 و تمامی قوم به یك زبان در جواب گفتند: “آنچه یَهُوَه امر فرموده است خواهیم كرد.” و موسی سخنان قوم را باز به یَهُوَه عرض كرد.

9 و یَهُوَه به موسی گفت: “اینك من در ابرملظِلم نزد تو میآیم تا هنگامی كه به تو سخن گویم قوم بشنوند و بر تو نیز همیشه ایمان داشته باشند.” پس موسی سخنان یَهُوَه را به قوم باز گفت. 10 یَهُوَه به موسی گفت: “نزد قوم برو و ایشان را امروز و فردا تقدیس نما و ایشان رخت خود را بشویند. 11 و در روز سوم مهیا باشید زیرا كه در روز سوم یَهُوَه در نظر تمامی قوم بر كوه سینا نازل شود. 12 و حدود برای قوم از هر طرف قرار ده و بگو: با حذر باشید از اینكه به فراز كوه برآیید یا دامنة آن را لمس نمایید زیرا هركه كوه را لمس كند هر آینه كشته شود. 13 دست بر آن گذارده نشود بلكه یا سنگسار شود یا به تیر كشته شود خواه بهایم باشد خواه انسان زنده نماند. اما چون كُرِنّا نواخته شود ایشان به كوه برآیند.”

14 پس موسی از كوه نزد قوم فرود آمده قوم را تقدیس نمود و رخت خود را شستند. 15 و به قوم گفت: “در روز سوم حاضر باشید و به زنان نزدیكی منمایید.” 16 و واقع شد در روز سوم به وقت طلوع صبح كه رعدها و برقها و ابر غلیظ بر كوه پدید آمد و آواز كُرِنّای بسیار سخت بطوری كه تمامی قوم كه در لشكرگاه بودند بلرزیدند. 17 و موسی قوم را برای ملاقات خدا از لشكرگاه بیرون آورد و در پایان كوه ایستادند. 18 و تمامی كوه سینا را دود فرو گرفت زیرا یَهُوَه در آتش بر آن نزول كرد و دودش مثل دود كوره ای بالا میشد و تمامی كوه سخت متزلزل گردید.

19 و چون آواز كُرِنّا زیاده و زیاده سخت نواخته میشد موسی سخن گفت و خدا او را به زبان جواب داد. 20 و یَهُوَه بر كوه سینا بر قلة كوه نازل شد و یَهُوَه موسی را به قلة كوه خواند و موسی بالا رفت. 21 و یَهُوَه به موسی گفت: “پایین برو و قوم را قدغن نما مبادا نزد یَهُوَه برای نظر كردن از حد تجاوز نمایند كه بسیاری از ایشان هلاك خواهند شد. 22 و كهنه نیز كه نزد یَهُوَه میآیند خویشتن را تقدیس نمایند مبادا یَهُوَه بر ایشان هجوم آورد.” 23 موسی به یَهُوَه گفت: “قوم نمیتوانند به فراز كوه سینا آیند زیرا كه تو ما را قدغن كرده گفته ای كوه را حدود قرار ده و آن را تقدیس نما.” 24 یَهُوَه وی را گفت: “پایین برو و تو و هارون همراهت برآیید اما كَهنه و قوم از حد تجاوز ننمایند تا نزد یَهُوَه بالا بیایند مبادا بر ایشان هجوم آورد.” 25 پس موسی نزد قوم فرود شده بدیشان سخن گفت.

خروج فصل 20

 

1 و خدا تكلم فرمود و همة این كلمات را بگفت:

2 “من هستم یَهُوَه خدای تو كه تو را از زمین مصر و از خانة غلامی بیرون آوردم. 3 تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.

4 صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خود مساز. 5 نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما زیرا من كه یَهُوَه خدای تو میباشم خدای غیور هستم كه انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی كه مرا دشمن دارند میگیرم. 6 و تا هزار پشت بر آنانی كه مرا دوست دارند و احكام مرا نگاه میدارند رحمت میكنم.

7 “نام یَهُوَه خدای خود را به باطل مبر زیرا یَهُوَه كسی را كه اسم او را به باطل برد بیگناه نخواهد شمرد.

8 “روز سبت را یاد كن تا آنرا تقدیس نمایی. 9 شش روز مشغول باش و همة كارهای خود را بجا آور. 10 اما روز هفتمین سبتِ یَهُوَه خدای توست. در آن هیچ كار مكن تو و پسرت و دخترت و غلامت و كنیزت و بهیمه ات و مهمان تو كه درون دروازه های تو باشد. 11 زیرا كه در شش روز یَهُوَه آسمان و زمین و دریا و آنچه را كه در آنهاست بساخت و در روز هفتم آرام فرمود. از این سبب یَهُوَه روز هفتم را مبارك خوانده آنرا تقدیس نمود.

12 پدر و مادر خود را احترام نما تا روزهای تو در زمینی كه یَهُوَه خدایت به تو می بخشد دراز شود.

13 “ قتل مكن.

14 “ زنا مكن.

15 “ دزدی مكن.

16 “ بر همسایة خود شهادت دروغ مده.

17 “به خانة همسایة خود طمع مورز و به زن همسایه ات و غلامش و كنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی كه از آن همسایة تو باشد طمع مكن.”

18 و جمیع قوم رعدها و زبانه های آتش و صدای كُرِنّا و كوه را كه پر از دود بود دیدند و چون قوم این را بدیدند لرزیدند و از دور بایستادند. 19 و به موسی گفتند: “تو به ما سخن بگو و خواهیم شنید اما خدا به ما نگوید مبادا بمیریم.” 20 موسی به قوم گفت: “مترسید زیرا خدا برای امتحان شما آمده است تا ترس او پیش روی شما باشد و گناه نكنید.”

21 پس قوم از دور ایستادند و موسی به ظلمت غلیظ كه خدا در آن بود نزدیك آمد. 22 و یَهُوَه به موسی گفت: “به بنی اسرائیل چنین بگو: شما دیدید كه از آسمان به شما سخن گفتم: 23 با من خدایان نقره مسازید و خدایان طلا برای خود مسازید. 24 مذبحی از خاك برای من بساز و قربانی های سوختنی خود و هدایای سلامتی خود را از گله و رمة خویش بر آن بگذران در هر جایی كه یادگاری برای نام خود سازم نزد تو خواهم آمد و تو را بركت خواهم داد. 25 و اگر مذبحی از سنگ برای من سازی آنرا از سنگهای تراشیده بنا مكن زیرا اگر افزار خود را بر آن بلند كردی آن را نجس خواهی ساخت.

26 و بر مذبح من از پله ها بالا مرو مبادا عورت تو بر آن مكشوف شود.”

خروج فصل 21

 

1 “و این است احكامی كه پیش ایشان میگذاری: 2 اگر غلام عبری بخری شش سال خدمت كند و در هفتمین بی قیمت آزاد بیرون رود. 3 اگر تنها آمده تنها بیرون رود و اگر صاحب زن بوده زنش همراه او بیرون رود. 4 اگر آقایش زنی بدو دهد و پسران یا دختران برایش بزاید آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند و آن مرد تنها بیرون رود. 5 لیكن هرگاه آن غلام بگوید كه هر آینه آقایم و زن و فرزندان خود را دوست میدارم و نمیخواهم كه آزاد بیرون روم 6 آنگاه آقایش او را به حضور خدا بیاورد و او را نزدیك در یا قایمة در برساند و آقایش گوش او را با درفشی سوراخ كند و او وی را همیشه بندگی نماید.

7 “اما اگر شخصی دختر خود را به كنیزی بفروشد‌ مثل غلامان بیرون نرود. 8 هر گاه به نظر آقایش كه او را برای خود نامزد كرده است ناپسند آید بگذارد كه او را فدیه دهند اما هیچ حق ندارد كه او را به قوم بیگانه بفروشد زیرا كه بدو خیانت كرده است. 9 و هرگاه او را به پسر خود نامزد كند موافق رسم دختران با او عمل نماید. 10 اگر زنی دیگر برای خود گیرد آنگاه خوراك و لباس و مباشرت او را كم نكند. 11 و اگر این سه چیز را برای او نكند آنگاه بی قیمت و رایگان بیرون رود.

 

12 “هر كه انسانی را بزند و او بمیرد هر آینه كشته شود. 13 اما اگر قصد او نداشت بلكه خدا وی را بدستش رسانید آنگاه مكانی برای تو معین كنم تا بدانجا فرار كند. 14 لیكن اگر شخصی عمداً بر همسایة خود آید تا او را به مكر بكُشد آنگاه او را از مذبح من كشیده به قتل برسان.

15 “و هر كه پدر و مادر خود را زند هر آینه كشته شود.

16 “و هر كه آدمی را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود هر آینه كشته شود.

17 “ و هر كه پدر یا مادر خود را لعنت كند هر آینه كشته شود.

18 “ و اگر دو مرد نزاع كنند و یكی دیگری را به سنگ یا به مشت زند و او نمیرد لیكن بستری شود 19 اگر برخیزد و با عصا بیرون رود آنگاه زنندة او بیگناه شمرده شود اما عوض بیكاری اش را ادا نماید و خرج معالجة او را بدهد.

20 “ و اگر كسی غلام یا كنیز خود را به عصا بزند و او زیر دست او بمیرد هر آینه انتقام او گرفته شود. 21 لیكن اگر یك دو روز زنده بماند از او انتقام كشیده نشود زیرا كه زر خرید اوست.

22 “و اگر مردم جنگ كنند و زنی حامله را بزنند و اولاد او سقط گردد و ضرری دیگر نشود البته غرامتی بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد و به حضور داوران ادا نماید. 23 و اگر اذیتی دیگر حاصل شود آنگاه جان به عوض جان بده 24 و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا به عوض پا 25 و داغ به عوض داغ و زخم به عوض زخم و لطمه به عوض لطمه.

26 “و اگر كسی چشم غلام یا چشم كنیز خود را بزند كه ضایع شود او را به عوض چشمش آزاد كند. 27 و اگر دندان غلام یا دندان كنیز خود را بیندازد او را به عوض دندانش آزاد كند.

28 “و هر گاه گاوی به شاخ خود مردی یا زنی را بزند كه او بمیرد گاو را البته سنگسار كنند و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بیگناه باشد. 29 و لیكن اگر گاو قبل از آن شاخ زن میبود و صاحبش آگاه بود و آنرا نگاه نداشت و او مردی یا زنی را كشت گاو را سنگسار كنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند. 30 و اگر دیه بر او گذاشته شود آنگاه برای فدیة جان خود هر آنچه براو مقرر شود ادا نماید. 31 خواه پسر خواه دختر را شاخ زده باشد به حسب این حكم با او عمل كنند. 32 اگر گاو غلامی یا كنیزی را بزند سی مثقال نقره به صاحب او داده شود و گاو سنگسار شود.

33 “و اگر كسی چاهی گشاید یا كسی چاهی حفر كند و آنرا نپوشاند و گاوی یا الاغی در آن افتد 34 صاحب چاه عوض او را بدهد و قیمتش را به صاحبش ادا نماید و میته از آن او باشد.

35 “و اگر گاو شخصی گاو همسایة او را بزند و آن بمیرد پس گاو زنده را بفروشند و قیمت آن را تقسیم كنند و میته را نیز تقسیم نمایند. 36 اما اگر معلوم بوده باشد كه آن گاو قبل از آن شاخ زن میبود‌ و صاحبش آنرا نگاه نداشت البته گاو به عوض گاو بدهد و میته از آن او باشد.

خروج فصل 22

 

1 “اگر كسی گاوی یا گوسفندی بدزدد و آن را بكشد یا بفروشد به عوض گاو پنج گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. 2 “اگر دزدی در رخنه كردن گرفته شود و او را بزنند بطوری كه بمیرد باز خواستِ خون برای او نباشد. 3 اما اگر آفتاب بر او طلوع كرد‌ بازخواست خون برای او هست. البته مكافات باید داد و اگر چیزی ندارد به عوض دزدی كه كرد فروخته شود. 4 اگر چیزی دزدیده شده از گاو یا الاغ یا گوسفند زنده در دست او یافت شود دو مقابل آنرا رد كند.

5 “اگر كسی مرتعی یا تاكستانی را بچراند یعنی مواشی خود را براند تا مرتع دیگری را بچراند از نیكوترین مرتع و از بهترین تاكستان خود عوض بدهد.

6 “اگر آتشی بیرون رود و خارها را فرا گیرد و بافه های غله یا خوشه های نادرویده یا مزرعه ای سوخته گردد هر كه آتش را افروخته است البته عوض بدهد.

7 “اگر كسی پول یا اسباب نزد همسایة خود امانت گذارد و از خانة آن شخص دزدیده شود هر گاه دزد پیدا شود دو چندان رد نماید. 8 و اگر دزد گرفته نشود آنگاه صاحب خانه را به حضور حكام بیاورند تا حكم شود كه آیا دست خود را بر اموال همسایة خویش دراز كرده است یا نه. 9 در هر خیانتی از گاو و الاغ و گوسفند و رخت و هر چیزِ گم شده كه كسی بر آن ادعا كند امر هر دو به حضور خدا برده شود و بر گناه هر كدام كه خدا حكم كند دو چندان به همسایة خود رد نماید.

10 “اگر كسی الاغی یا گاوی یا گوسفندی یا جانوری دیگر به همسایة خود امانت دهد و آن بمیرد یا پایش شكسته شود یا دزدیده شود و شاهدی نباشد 11 قسم یَهُوَه در میان هر دو نهاده شود كه دست خود را به مال همسایة خویش دراز نكرده است. پس مالكش قبول بكند و او عوض ندهد. 12 لیكن اگر از او دزدیده شد به صاحبش عوض باید داد. 13 و اگر دریده شد آنرا برای شهادت بیاورد و برای دریده شده عوض ندهد. 14 و اگر كسی حیوانی از همسایة خود عاریت گرفت و پای آن شكست یا مرد و صاحبش همراهش نبود البته عوض باید داد. 15 اما اگر صاحبش همراهش بود عوض نباید داد و اگر كرایه شد برای كرایه آمده بود.

 

16 “اگر كسی دختری را كه نامزد نبود فریب داده با او هم بستر شد البته می باید او را زن منكوحة خویش سازد. 17 و هر گاه پدرش راضی نباشد كه او را بدو دهد موافق مهر دوشیزگان نقدی بدو باید داد.

18 “زن جادو گر را زنده مگذار.

19 “ هر كه با حیوانی مقاربت كند هر آینه كشته شود.

20 “ هر كه برای خدایی غیر از یَهُوَه و بس قربانی گذراند البته هلاك گردد.

21 “ غریب را اذیت مرسانید و بر او ظلم مكنید زیرا كه در زمین مصر غریب بودید.

22 “ بر بیوه زن یا یتیم ظلم مكنید. 23 و هر گاه بر او ظلم كردی و او نزد من فریاد بر آورد البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود. 24 و خشم من مشتعل شود و شما را به شمشیر خواهم كشت و زنان شما بیوه شوند و پسران شما یتیم.

25 “ اگر نقدی به فقیری از قوم من كه همسایة تو باشد قرض دادی مثل رباخوار با او رفتار مكن و هیچ سود بر او مگذار.

26 “اگر رخت همسایة خود را به گرو گرفتی آنرا قبل از غروب آفتاب بدو رد كن 27 زیرا كه آن فقط پوشش او و لباس برای بدن اوست پس در چه چیز بخوابد؟ و اگر نزد من فریاد برآورد هر آینه اجابت خواهم فرمود زیرا كه من كریم هستم.

28 “ به خدا ناسزا مگو و رئیس قوم خود را لعنت مكن.

29 “در آوردن نوبر غله و عصیر رز خود تأخیر منما. و نخستزادة پسران خود را به من بده. 30 با گاوان و گوسفندان خود چنین بكن. هفت روز نزد مادر خود بماند و در روز هشتمین آنرا به من بده.

31 “و برای من مردان مقدس باشید و گوشتی را كه در صحرا دریده شود مخورید آنرا نزد سگان بیندازید.

خروج فصل 23

 

1 “ خبر باطلرا انتشار مده و با شریران همداستان مشو كه شهادت دروغ دهی.

2 “پیروی بسیاری برای عمل بد مكن و در مرافعه محضِ متابعتِ كثیری سخنی برای انحراف حق مگو. 3 و در مرافعة فقیر نیز طرفداری او منما.

4 “اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی كه گم شده باشد البته آن را نزد او باز بیاور. 5 اگر الاغ دشمن خود را زیر بارش خوابیده یافتی و از گشادن او رو گردان هستی البته آنرا همراه او باید بگشایی.

6 “ حق فقیر خود را در دعوی او منحرف مساز. 7 از امر دروغ اجتناب نما و بیگناه و صالح را به قتل مرسان زیرا كه ظالم را عادل نخواهم شمرد.

8 “ و رشوت مخور زیرا كه رشوت بینایان را كور میكند و سخن صدیقان را كج میسازد.

9 “ بر شخص غریب ظلم منما زیرا كه از دل غریبان خبر دارید چونكه در زمین مصر غریب بودید.

10 “و شش سال مزرعة خود را بكار و محصولش را جمع كن 11 لیكن در هفتمین آنرا بگذار و ترك كن تا فقیران قوم تو از آن بخورند و آنچه از ایشان باقی ماند حیوانات صحرا بخورند. همچنین با تاكستان و درختان زیتون خود عمل نما.

12 “ شش روز به شغل خود بپرداز و در روز هفتمین آرام كن تا گاوت و الاغت آرام گیرند و پسر كنیزت و مهمانت استراحت كنند.

13 “و آنچه را به شما گفته ام نگاه دارید و نام خدایان غیر را ذكر مكنید از زبانت شنیده نشود.

 

14 “در هر سال سه مرتبه عید برای من نگاه دار. 15 عید فطیر را نگاه دار و چنانكه تو را امر فرموده ام هفت روز نان فطیر بخور در زمان معین در ماه اَبیب زیرا كه در آن از مصر بیرون آمدی. و هیچكس به حضور من تهی دست حاضر نشود. 16 و عید حصاد نو بر غلات خود را كه در مزرعه كاشته ای و عید جمع را در آخر سال وقتیكه حاصل خود را از صحرا جمع كرده ای. 17 در هر سال سه مرتبه همة ذكورانت به حضور سلطان تعالی یَهُوَه حاضر شوند.

18 “خون قربانی مرا با نان خمیر مایه دار مگذران و پیه عید من تا صبح باقی نماند.

19 “ نوبر نخستین زمین خود را به خانة یَهُوَه خدای خود بیاور

“بزغاله را در شیر مادرش مپز.

 

20 “اینك من فرشته ای پیش روی تو میفرستم تا تو را در راه محافظت نموده بدان مكانی كه مهیا كرده ام برساند. 21 از او با حذر باش و آواز او را بشنو و از او تَمرد منما زیرا گناهان شما را نخواهد آمرزید چونكه نام من در اوست. 22 و اگر قول او را شنیدی و به آنچه گفته ام عمل نمودی هر آینه دشمن دشمنانت و مخالف مخالفانت خواهم بود 23 زیرا فرشتة من پیش روی تو میرود و تو را به اَموریان و حتیان و فرزیان و كنعانیان و حویان و یبوسیان خواهد رسانید و ایشان را هلاك خواهم ساخت. 24 خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مكن و موافق كارهای ایشان مكن البته آنها را منهدم ساز و بتهای ایشان را بشكن. 25 و یَهُوَه خدای خود را عبادت نمایید تا نان و آب تو را بركت دهد و بیماری را از میان تو دور خواهم كرد 26 و در زمینت سقط كننده و نازاد نخواهد بود و شمارة روزهایت را تمام خواهم كرد. 27 و خوف خود را پیش روی تو خواهم فرستاد و هر قومی را كه بدیشان برسی متحیر خواهم ساخت و جمیع دشمنانت را پیش تو روگردان خواهم ساخت. 28 و زنبورها پیش روی تو خواهم فرستاد تا حویان و كنعانیان و حتیان را از حضورت برانند. 29 ایشان را در یك سال از حضور تو نخواهم راند مبادا زمین ویران گردد و حیوانات صحرا بر تو زیاده شوند. 30 ایشان را از پیش روی تو به تدریج خواهم راند تا كثیر شوی و زمین را متصرف گردی. 31 و حدود تو را از بحر قلزم تا بحر فلسطین و از صحرا تا نهر فرات قرار دهم زیرا ساكنان آن زمین را بدست شما خواهم سپرد و ایشان را از پیش روی خود خواهی راند. 32 با ایشان و با خدایان ایشان عهد مبند. 33 در زمین تو ساكن نشوند مبادا تو را بر من عاصی گردانند و خدایان ایشان را عبادت كنی و دامی برای تو باشد.”

خروج فصل 24

 

1 و به موسی گفت: “نزد یَهُوَه بالا بیا تو و هارون و ناداب و اَبِیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل و از دور سجده كنید. 2 و موسی تنها نزدیك یَهُوَه بیاید و ایشان نزدیك نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.” 3 پس موسی آمده همة سخنان یَهُوَه و همة این احكام را به قوم باز گفت و تمامی قوم به یك زبان در جواب گفتند: “همة سخنانی كه یَهُوَه گفته است بجا خواهیم آورد.” 4 و موسی تمامی سخنان یَهُوَه را نوشت و بامدادان برخاسته مذبحی در پای كوه و دوازده ستون موافق دوازده سبط اسرائیل بنا نهاد. 5 و بعضی از جوانان بنی اسرائیل را فرستاد و قربانیهای سوختنی گذرانیدند و قربانیهای سلامتی از گاوان برای یَهُوَه ذبح كردند. 6 و موسی نصف خون را گرفته در لگنها ریخت و نصف خون را بر مذبح پاشید 7 و كتاب عهد را گرفته به سمع قوم خواند. پس گفتند: “هر آنچه یَهُوَهگفته است خواهیم كرد و گوش خواهیم گرفت.”

8 و موسی خون را گرفت و بر قوم پاشیده گفت: “اینك خون آن عهدی كه یَهُوَه بر جمیع این سخنان با شما بسته است.”

9 و موسی با هارون و ناداب و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل بالا رفت. 10 و خدای اسرائیل را دیدند و زیر پایهایش مثل صنعتی از یاقوت كبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا. 11 و بر آقاان بنی اسرائیل دست خود را نگذارد پس خدا را دیدند و خوردند و آشامیدند. 12 و یَهُوَه به موسی گفت: “نزد من به كوه بالا بیا و آنجا باش تا لوحهای سنگی و تورات و احكامی را كه نوشته ام تا ایشان را تعلیم نمایی به تو دهم.” 13 پس موسی با خادم خود یوشع برخاست و موسی به كوه خدا بالا آمد. 14 و به مشایخ گفت: “برای ما در اینجا توقف كنید تا نزد شما برگردیم همانا هارون و حور با شما میباشند. پس هر كه امری دارد نزد ایشان برود.”

15 و چون موسی به فراز كوه برآمد ابر كوه را فرو گرفت. 16 و جلال یَهُوَه بر كوه سینا قرار گرفت و شش روز ابر آن را پوشانید و روز هفتمین موسی را از میان ابر ندا در داد. 17 و منظر جلال یَهُوَه مثل آتش سوزنده در نظر بنی اسرائیل بر قله كوه بود. 18 و موسی به میان ابر داخل شده به فراز كوه بر آمد. و موسی چهل روز و چهل شب در كوه ماند.

خروج فصل 25

 

1 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 2 “به بنی اسرائیل بگو كه برای من هدایا بیاورند از هركه به میلِ دل بیاورد هدایای مرا بگیرید. 3 و این است هدایا كه از ایشان میگیرید: طلا و نقره و برنج 4 و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك و پشم بز 5 و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم 6 و روغن برای چراغها و ادویه برای روغن مسح و برای بخور معطر 7 و سنگهای عقیق و سنگهای مرصعی برای ایفود و سینه بند. 8 و مقامی و مقدسی برای من بسازند تا در میان ایشان ساكن شوم. 9 موافق هر آنچه به تو نشان دهم از نمونة مسكن و نمونة جمیع اسبابش همچنین بسازید.

 

10 “ و تابوتی از چوب شطیم بسازند كه طولش دو ذراع و نیم و عرضش یك ذراع و نیم و بلندیش یك ذراع و نیم باشد. 11 و آنرا به طلای خالص بپوشان. آنرا از درون و بیرون بپوشان و بر زبرش به هر طرف تاجی زرین بساز. 12 و برایش چهار حلقة زرین بریز و آنها را برچهار قایمه اش بگذار دو حلقه بریك طرفش و دو حلقه بر طرف دیگر. 13 و دو عصا از چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان. 14 و آن عصاها را در حلقه هایی كه بر طرفین تابوت باشد بگذران تا تابوت را به آنها بردارند. 15 و عصاها در حلقه های تابوت بماند و از آنها برداشته نشود. 16 و آن شهادتی را كه به تو میدهم در تابوت بگذار. 17 و تخت رحمت را از طلای خالص بساز. طولش دو ذراع و نیم و عرضش یك ذراع و نیم. 18 و دو كروبی از طلا بساز آنها را از چرخكاری از هر دو طرف تخت رحمت بساز. 19 و یك كروبی در این سر و كروبی دیگر در آن سر بساز. كروبیان را از تخت رحمت بر هر دو طرفش بساز. 20 و كروبیان بالهای خود را بر زِبر آن پهن كنند و تخت رحمت را به بالهای خود بپوشانند. و رویهای ایشان به سوی یكدیگر باشد و رویهای كروبیان به طرف تخت رحمت باشد. 21 و تخت رحمت را بر روی تابوت بگذار و شهادتی را كه به تو میدهم در تابوت بنه. 22 و در آنجا با تو ملاقات خواهم كرد و از بالای تخت رحمت از میان دو كروبی كه بر تابوت شهادت میباشند با تو سخن خواهم گفت دربارة همة اموری كه بجهت بنی اسرائیل تو را امر خواهم فرمود.

 

23 “و خوانی از چوب شطیم بساز كه طولش دو زراع و عرضش یك ذراع و بلندیش یك ذراع و نیم باشد. 24 و آنرا به طلای خالص بپوشان و تاجی از طلا به هر طرفش بساز. 25 و حاشیه ای به قدر چهار انگشت به اطرافش بساز و برای حاشیه اش تاجی زرین از هر طرف بساز. 26 و چهار حلقة زرین برایش بساز و حلقه ها را بر چهار گوشة چهار قایمه اش بگذار. 27 و حلقه ها در برابر حاشیه باشد تا خانه ها باشد بجهت عصاها برای برداشتن خوان. 28 و عصاها را از چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان تا خوان را بدانها بردارند. 29 و صحنها و كاسه ها و جامها و پیاله هایش را كه به آنها هدایای ریختنی می ریزند بساز آنها را از طلای خالص بساز. 30 و نانِ تَقدِمِه را برخوان همیشه به حضور من بگذار.

 

31 “و چراغدانی از طلای خالص بساز و از چرخكاری چراغدان ساخته شود قاعده اش و پایه اش و پیاله هایش و سیبهایش و گلهایش از همان باشد. 32 و شش شاخه از طرفینش بیرون آید یعنی سه شاخة چراغدان از یك طرف و سه شاخة چراغدان از طرف دیگر. 33 سه پیالة بادامی با سیبی و گلی در یك شاخه و سه پیالة بادامی با سیبی و گلی در شاخة دیگر و هم چنین در شش شاخه ای كه از چراغدان بیرون میآید. 34 و در چراغدان چهار پیالة بادامی با سیبها و گلهای آنها باشد. 35 و سیبی زیر دو شاخة آن و سیبی زیر دو شاخة آن و سیبی زیر دو شاخة آن بر شش شاخه ای كه از چراغدان بیرون میآید. 36 و سیبها و شاخه هایش از همان باشد یعنی از یك چرخكاری طلای خالص. 37 و هفت چراغ برای آن بساز و چراغهایش را بر بالای آن بگذار تا پیش روی آن را روشنایی دهند. 38 و گُل گیرها و سینی هایش از طلای خالص باشد. 39 خودش با همة اسبابش از یك وزنة طلای خالص ساخته شود. 40 و آگاه باش كه آنها را موافق نمونة آنها كه در كوه به تو نشان داده شد بسازی.

خروجفصل 26

 

1 “و مسكن را از ده پردة كتان نازك تابیده و لاجورد و ارغوان و قرمز بساز. با كروبیان از صنعت نساج ماهر آنها را ترتیب نما. 2 طول یك پرده بیست و هشت ذراع و عرض یك پرده چهار ذراع و همة پرده ها را یك اندازه باشد. 3 پنج پرده با یكدیگر پیوسته باشد و پنج پرده با یكدیگر پیوسته. 4 و مادگیهای لاجورد بر كنار هر پرده ای بر لب پیوستگی اش بساز و بر كنار پردة بیرونی در پیوستگی دوم چنین بساز. 5 پنجاه مادگی در یك پرده بساز و پنجاه مادگی در كنار پرده ای كه در پیوستگی دوم است بساز به قسمی كه مادگیها مقابل یكدیگر باشد. 6 و پنجاه تكمة زرین بساز و پرده ها را به تكمه ها با یكدیگر پیوسته ساز تا مسكن یك باشد. 7 و خیمة بالای مسكن را از پرده های پشم بز بساز و برای آن یازده پرده درست كن. 8 طول یك پرده سی ذراع و عرض یك پرده چهار ذراع و اندازة هر یازده پرده یك باشد. 9 و پنج پرده را جدا و شش پرده را جدا پیوسته ساز و پردة ششم را پیش روی خیمه دولا كن. 10 و پنجاه مادگی بر كنار پرده ای كه در پیوستگی بیرون است بساز و پنجاه مادگی بر كنار پرده ای كه در پیوستگی دوم است. 11 و پنجاه تكمة برنجین بساز و تكمه ها را در مادگیها بگذران و خیمه را با هم پیوسته ساز تا یك باشد. 12 و زیادتی پرده های خیمه كه باقی باشد یعنی نصف پرده كه زیاده است از پشت خیمه آویزان شود. 13 و ذراعی از این طرف و ذراعی از آن طرف كه در طول پرده های خیمه زیاده باشد بر طرفین مسكن از هر دو جانب آویزان شود تا آنرا بپوشد. 14 و پوششی برای خیمه از پوست قوچ سرخ شده بساز و پوششی از پوست خز بر زبر آن.

15 “و تخته های قایم از چوب شطیم برای مسكن بساز. 16 طول هر تخته ده ذراع و عرض هر تخته یك ذراع و نیم. 17 و در هر تخته دو زبانه قرینة یكدیگر باشد و همة تخته های مسكن را چنین بساز. 18 و تخته ها برای مسكن بساز یعنی بیست تخته از طرف جنوب به سمت یمانی. 19 و چهل پایة نقره در زیر آن بیست تخته بساز یعنی دو پایه زیر یك تخته برای دو زبانه اش و دو پایه زیر یك تخته برای دو زبانه اش. 20 و برای جانب دیگر مسكن از طرف شمال بیست تخته باشد. 21 و چهل پایة نقرة آنها یعنی دو پایه زیر یك تخته و دو پایه زیر تختة دیگر. 22 و برای مؤخر مسكن از جانب غربی شش تخته بساز. 23 و برای گوشه های مسكن در مؤخرش دو تخته بساز. 24 و از زیر وصل كرده شود و تا بالا نیز در یك حلقه با هم پیوسته شود و برای هر دو چنین بشود در هر دو گوشه باشد. 25 و هشت تخته باشد و پایه های آنها از نقره شانزده پایه باشد یعنی دو پایه زیر یك تخته و دو پایه زیر تختة دیگر.

26 “و پشت بندها از چوب شطیم بساز پنج از برای تخته های یك طرف مسكن 27 و پنج پشت بند برای تخته های طرف دیگر مسكن و پنج پشت بند برای تخته های طرف مسكن در مؤخرش به سمت مغرب. 28 و پشت بند وسطی كه میان تخته هاست از این سر تا آن سر بگذرد. 29 و تخته ها را به طلا بپوشان و حلقه های آنها را از طلا بساز تا خانه های پشت بندها باشد و پشت بندها را به طلا بپوشان.

30 “پس مسكن را برپا كن موافق نمونه ای كه در كوه به تو نشان داده شد. 31 و حجایی از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده بساز از صنعت نساج ماهر با كروبیان ساخته شود. 32 و آن را بر چهار ستون چوب شطیم پوشیده شدة به طلا بگذار و قلابهای آنها از طلا باشد و بر چهار پایة نقره قایم شود. 33 و حجاب را زیر تكمه ها آویزان كن و تابوت شهادت را در آنجا به اندرون حجاب بیاور و حجاب قدس را برای شما از قدس الاقداس جدا خواهد كرد. 34 و تخت رحمت را بر تابوت شهادت در قدس الاقداس بگذار. 35 و خوان را بیرون حجاب و چراغدان را برابر خوان به طرف جنوبی مسكن بگذار و خوان را به طرف شمالی آن برپا كن. 36 و پرده ای برای دروازة مسكن از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده از صنعت طراز بساز. 37 و برای پرده پنج ستون از چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان و قلابهای آنها از طلا باشد و برای آنها پنج پایة برنجین بریز.

خروج فصل 27

 

1و مذبح را از چوب شطیم بساز طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع. و مذبح مربع باشد. و بلندی اش سه ذراع. 2 و شاخه هایش را بر چهار

 گوشه اش بساز و شاخه هایش از همان باشد و آنرا به برنج بپوشان. 3 و لگنهایش را برای برداشتن خاكسترش بساز. و خاك اندازهایش و جامهایش و چنگالهایش و مِجمرهایش و همة اسبابش را از برنج بساز. 4 و برایش آتشدانی مشبك برنجین بساز و بر آن شبكه چهار حلقة برنجین بر چهار گوشه اش بساز. 5 و آنرا در زیر كنار مذبح بگذار تا شبكه به نصف مذبح برسد. 6 و دو عصا برای مذبح بساز. عصاها از چوب شطیم باشد و آنها را به برنج بپوشان. 7 و عصاها را در حلقه ها بگذرانند و عصاها بر هر دو طرف مذبح باشد تا آن را بردارند. 8 و آن را مجوَف از تخته ها بساز همچنانكه در كوه به تو نشان داده شد به این طور ساخته شود.

 

9 “و صحن مسكن را بساز به طرف جنوب به سمت یمانی. پرده های صحن از كتان نازك تابیده شده باشد و طولش صد ذراع به یك طرف. 10 و ستونهایش بیست و پایه های آنها بیست از برنج باشد و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره باشد. 11 و همچنین به طرف شمال در طولش پرده ها باشد كه طول آنها صد ذراع باشد و بیست ستون آن و بیست پایة آنها از برنج باشد و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره باشد. 12 و برای عرض صحن به سمت مغرب پرده های پنجاه ذراعی باشد. و ستونهای آنها ده و پایه های آنها ده. 13 و عرض صحن به جانب مشرق از سمت طلوع پنجاه ذراع باشد. 14 و پرده های یك طرفِ دروازه پانزده ذراع و ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 15 و پرده های طرف دیگر پانزده ذراعی و ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 16 و برای دروازة صحن پردة بیست ذراعی از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده از صنعت طراز باشد. و ستونهایش چهار و پایه هایش چهار. 17 همة ستونهای گرداگرد صحن با پشت بند های نقره پیوسته شود و قلابهای آنها از نقره و پایه های آنها از برنج باشد. 18 طول صحن صد ذراع و عرضش در هر جا پنجاه ذراع و بلندی اش پنج ذراع از كتان نازك تابیده شده و پایه هایش از برنج باشد. 19 و همة اسباب مسكن برای هر خدمتی و همة میخهایش و همة میخهای صحن از برنج باشد.

 

20 “و تو ای بنی اسرائیل را امر فرما كه روغن زیتون مصفی و كوبیده شده برای روشنایی نزد تو بیاورند تا چراغها دائماً روشن شود. 21 در خیمة اجتماع بیرون پرده ای كه در برابر شهادت است هارون و پسرانش از شام تا صبح به حضور یَهُوَه آنرا درست كنند. و این برای بنی اسرائیل نسلاً بعد نسل فریضة ابدی باشد.

خروج فصل 28

 

1 “ و تو برادر خود هارون و پسرانش را با وی از میان بنی اسرائیل نزد خود بیاور تا برای من کهانت بكند یعنی هارون و ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار پسران هارون. 2 و رختهای مقدس برای برادرت هارون بجهت عزت و زینت بساز. 3 و تو به جمیع دانا دلانی كه ایشان را به روح حكمت پر ساخته ام بگو كه رختهای هارون را بسازند برای تقدیس كردن او تا برای من کهانت كند. 4 و رختهایی كه میسازند این است: سینه بند و ایفود و ردا و پیراهن مطَرَز و عمامه و كمربند. این رختهای مقدس را برای برادرت هارون و پسرانش بسازند تا بجهت من کهانت كنند. 5 و ایشان طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك را بگیرند.

6 “ و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتانِ نازكِ تابیده شده از صنعت نساج ماهر بسازند. 7 و دو كتفش را بر دو كناره اش بپیوندند تا پیوسته شود. 8 و زُنّار ایفود كه بر آن است از همان صنعت و از همان پارچه باشد یعنی از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده. 9 و دو سنگ جزع بگیر و نامهای بنی اسرائیل را بر آنها نقش كن. 10 شش نام ایشان را بر یك سنگ و شش نام باقی ایشان را بر سنگ دیگر موافق تولد ایشان. 11 از صنعتِ نقاشِ سنگ مثل نقش خاتم نامهای بنی اسرائیل را بر هر دو سنگ نقش نما و آنها را در طوقهای طلا نصب كن. 12 و آن دو سنگ را بر كتفهای ایفود بگذار تا سنگهای یادگاری برای بنی اسرائیل باشد و هارون نامهای ایشان را بر دو كتف خود بحضور یَهُوَه برای یادگاری بردارد. 13 و دو طوق از طلا بساز. 14 و دو زنجیر از طلای خالص بساز مثل طناب بهم پیچیده شده و آن دو زنجیر بهم پیچیده شده را در طوقها بگذار.

15 “و سینه بند عدالت را از صنعت نساج ماهر موافق كار ایفود بساز و آنرا از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده بساز. 16 و مربع و دولا باشد طولش یك وجب و عرضش یك وجب. 17 و آنرا به ترصیع سنگها یعنی به چهار دسته از سنگها مرصع كن كه رستة اول عقیق احمر و یاقوت اصفر و زمرد باشد 18 و رستة دوم بهرمان و یاقوت كبود و عقیق سفید 19 و رستة سوم عین الهر و یشم و جمشت 20 و رستة چهارم زبر جد و جزع و یشب. و آنها در رسته های خود با طلا نشانده شود. 21 و سنگها موافق نامهای بنی اسرائیل مطابق اسامی ایشان دوازده باشد مثل نقش خاتم و هر یك برای دوازده سبط موافق اسمش باشد. 22 و بر سینه بند زنجیرهای بهم پیچیده شده مثل طناب از طلای خالص بساز. 23 و بر سینه بند دو حلقه از طلا بساز و آن دو حلقه را بر دو طرف سینه بند بگذار. 24 و آن دو زنجیر طلا را بر آن دو حلقه ای كه بر سر سینه بند است بگذار. 25 و دو سر دیگر آن دو زنجیر را در آن دو طوق ببند و بر دو كتف ایفود بطرف پیش بگذار. 26 و دو حلقة زرین بساز و آنها را بر دو سر سینه بند به كنار آن كه بطرف اندرون ایفود است بگذار. 27 و دو حلقة دیگر زرین بساز و آنها را بردو كتف ایفود از پایین بجانب پیش در برابر پیوستگی آن بر زبر زنار ایفود بگذار. 28 و سینه بند را به حلقه هایش بر حلقه های ایفود به نوار لاجورد ببندند تا بالای زنار ایفود باشد و تا سینه بند از ایفود جدا نشود. 29 و هارون نامهای بنی اسرائیل را بر سینه بند عدالت بر دل خود وقتی كه به قدس داخل شود به حضور یَهُوَه بجهت یادگاری دائماً بردارد. 30 و اوریم و تُمیم را در سینه بند عدالت بگذار تا بر دل هارون باشد وقتی كه به حضور یَهُوَه بیاید و عدالت بنی اسرائیل را بردل خود بحضور یَهُوَه دائماً متحمل شود.

31 “و ردای ایفود را تماماً از لاجورد بساز. 32 و شكافی برای سر در وسطش باشد. و حاشیة گرداگرد شكافش از كار نساج مثل گریبان زره تا دریده نشود. 33 و در دامنش انارها بساز از لاجورد و ارغوان و قرمز گرداگرد دامنش و زنگوله های زرین در میان آنها به هر طرف. 34 زنگولة زرین و اناری و زنگولة زرین و اناری گرداگرد دامن ردا. 35 و در بر هارون باشد هنگامی كه خدمت میكند تا آواز آنها شنیده شود هنگامی كه در قدس بحضور یَهُوَه داخل میشود و هنگامی كه بیرون میآید تا نمیرد. 36 و تٌنكه ای از طلای خالص بساز و بر آن مثل نقش خاتم قدوسیت برای یَهُوَه نقش كن. 37 و آن را به نوار لاجوردی ببند تا بر عمامه باشد بر پیشانی عمامه خواهد بود. 38 و بر پیشانی هارون باشد تا هارون گناه موقوفاتی كه بنی اسرائیل وقف مینمایند در همة هدایای مقدس ایشان متحمل شود. و آن دائماً بر پیشانی او باشد تا بحضور یَهُوَه مقبول شوند. 39 و پیراهن كتان نازك را بباف و عمامه ای از كتان نازك بساز و كمربندی از صنعت طراز بساز. 40 و برای پسران هارون پیراهنها بساز و بجهت ایشان كمربندها بساز و برای ایشان عمامه ها بساز بجهت عزت و زینت. 41 و برادر خود هارون و پسرانش را همراه او به آنها آراسته كن و ایشان را مسح كن و ایشان را تخصیص و تقدیس نما تا برای من کهانت كنند. 42 و زیر جامه های كتان برای ستر عورت ایشان بساز كه از كمر تا ران برسد 43 و برهارون و پسرانش باشد هنگامی كه به خیمة اجتماع داخل شوند یا نزد مذبح آیند تا در قدس خدمت نمایند مبادا متحمل گناه شوند و بمیرند. این برای وی و بعد از او برای ذریتش فریضة ابدی است.

خروج فصل 29

 

1 “ و این است كاری كه بدیشان میكنی برای تقدیس نمودن ایشان تا بجهت من کهانت كنند: یك گوساله و دو قوچ بی عیب بگیر 2 و نان فطیر و قرصهای فطیر سرشته به روغن و رقیقهای فطیر مسح شده به روغن آنها را از آرد نرم گندم بساز. 3 و آنها را در یك سبد بگذار و آنها را در سبد با گوساله و دو قوچ بگذران. 4 و هارون و پسرانش را نزد دروازة خیمة اجتماع آورده ایشان را به آب غسل ده 5 و آن رختها را گرفته هارون را به پیراهن و ردای ایفود و ایفود و سینه بند آراسته كن و زنار ایفود را بر وی ببند. 6 و عمامه را بر سرش بنه و افسر قدوسیت را بر عمامه بگذار 7 و روغن مسح را گرفته بر سرش بریز و او را مسح كن. 8 و پسرانش را نزدیك آورده ایشان را به پیراهنها بپوشان. 9 و بر ایشان یعنی هارون و پسرانش كمربندها ببند و عمامه ها را بر ایشان بگذار و کهانت برای ایشان فریضة ابدی خواهد بود. پس هارون و پسرانش را تخصیص نما. 10 و گوساله را پیش خیمة اجتماع برسان و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر گوساله بگذارند. 11 و گوساله را به حضور یَهُوَه نزد در خیمة اجتماع ذبح كن. 12 و از خون گوساله گرفته بر شاخهای مذبح به انگشت خود بگذار و باقی خون را بر بنیان مذبح بریز. 13 و همة پیه را كه احشا را میپوشاند و سفیدی كه بر جگر است و دو گُرده را با پیهی كه بر آنهاست گرفته بر مذبح بسوزان. 14 اما گوشت گوساله را و پوست و سرگینش را بیرون از اردو به آتش بسوزان زیرا قربانی گناه است.

15 “و یك قوچ بگیر و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ بگذارند. 16 و قوچ را ذبح كرده خونش را بگیر و گرداگرد مذبح بپاش. 17 و قوچ را به قطعه هایش ببر و احشا و پاچه هایش را بشوی و آنها را بر قطعه ها و سرش بنه. 18 و تمام قوچ را بر مذبح بسوزان زیرا برای یَهُوَه قربانی سوختنی است و عطر خوشبو و قربانی آتشین برای یَهُوَه است. 19 پس قوچ دوم را بگیر و هارون و پسرانش دستهای خود را بر سر قوچ بگذارند. 20 و قوچ را ذبح كرده از خونش بگیر و به نرمة گوش راست هارون و به نرمة گوش پسرانش و به شست دست راست ایشان و به شست پای راست ایشان بگذار و باقی خون را گرداگرد مذبح بپاش. 21 و از خونی كه بر مذبح است و از روغن مسح گرفته آنرا بر هارون و رخت وی و بر پسرانش و رخت پسرانش با وی بپاش تا او و رختش و پسرانش و رخت پسرانش با وی تقدیس شوند. 22 پس پیه قوچ را و دنبه و پیهی كه احشا را میپوشاند و سفیدی جگر و دو گُرده و پیهی كه بر آنهاست و ساق راست را بگیر زیرا كه قوچ قربانی تخصیص است. 23 و یك گِردة نان و یك قرص نان روغنی و یك رقیق از سبد نان فطیر را كه به حضور یَهُوَه است 24 و این همه را به دست هارون و به دست پسرانش بنه و آنها را برای هدیة جنبانیدنی به حضور یَهُوَه بجنبان. 25 و آنها را از دست ایشان گرفته برای قربانی سوختنی بر مذبح بسوزان تا برای یَهُوَه عطر خوشبو باشد زیرا كه این قربانی آتشین یَهُوَه است. 26 و سینة قوچ قربانی تخصیص را كه برای هارون است گرفته آن را برای هدیة جنبانیدنی به حضور یَهُوَه بجنبان. و آن حصة تو میباشد. 27 و سینة جنبانیدنی و ساق رفیعه را كه از قوچ قربانی تخصیصِ هارون و پسرانش جنبانیده و برداشته شد تقدیس نمای. 28 و آن از آنِ هارون و پسرانش از جانب بنی اسرائیل به فریضة ابدی خواهد بود زیرا كه هدیة رفیعه است و هدیة رفیعه از جانب بنی اسرائیل از قربانی های سلامتی ایشان برای یَهُوَه خواهد بود. 29 و رخت مقدس هارون بعد از او از آن پسرانش خواهد بود تا در آنها مسح و تخصیص شوند. 30 هفت روز آن كاهن كه جانشین او میباشد از پسرانش و به خیمة اجتماع داخل شده خدمت قدس را میكند آنها را بپوشد. 31 و قوچ قربانی تخصیص را گرفته گوشتش را در قدس آب پز كن. 32 و هارون و پسرانش گوشت قوچ را با نانی كه در سبد است به د رخیمة اجتماع بخورند. 33 و آنانی كه برای تخصیص و تقدیس خود بدین چیزها كفاره كرده شدند آنها را بخورند لیكن شخص اجنبی نخورد زیرا كه مقدس است. 34 و اگر چیزی از گوشت هدیة تخصیص و از نان تا صبح باقی ماند آن باقی را به آتش بسوزان و آن را نخورند زیرا كه مقدس است.

35 “همچنان به هارون و پسرانش عمل نما موافق آنچه به تو امر فرمودم هفت روز ایشان را تخصیص نما. 36 و گوسالة قربانی گناه را هر روز بجهت كفاره ذبح كن. 37 و مذبح را طاهر ساز به كفاره ای كه بر آن میكنی و آنرا مسح كن تا مقدس شود. 38 هفت روز برای مذبح كفاره كن و آن مقدس ساز و مذبح قدس الاقداس خواهد بود. هر كه مذبح را لمس كند مقدس باشد. 39 و این است قربانیهایی كه بر مذبح باید گذرانید: دو برة یكساله. هر روز پیوسته 40 یك بره را در صبح ذبح كن و برة دیگر را در عصر ذبح نما. 41 و ده یك از آرد نرم سرشته شده با یك ربع هین روغن كوبیده و برای هدیة ریختنی یك ربع هین شراب برای هر بره خواهد بود. 42 و برة دیگر را در عصر ذبح كن و برای آن موافق هدیة صبح و موافق هدیة ریختنی آن بگذران تا عطر خوشبو و قربانی آتشین برای یَهُوَه باشد. 43 این قربانی سوختنی دائمی در نسلهای شما نزد دروازة خیمة اجتماع خواهد بود به حضور یَهُوَه در جایی كه با شما ملاقات میكنم تا آنجا به تو سخن گویم. 44 و در آنجا با بنی اسرائیل ملاقات میكنم تا از جلال من مقدس شود. 45 و خیمة اجتماع و مذبح را مقدس میكنم و هارون و پسرانش را تقدیس میكنم تا برای من کهانت كنند. 46 و در میان بنی اسرائیل ساكن شده خدای ایشان میباشم. 47 و خواهند دانست كه من یَهُوَه خدای ایشان هستم كه ایشان را از زمین مصر بیرون آورده ام تا در میان ایشان ساكن شوم. من یَهُوَه خدای ایشان هستم.

خروج فصل 30

 

1 “ و مذبحی برای سوزانیدن بخور بساز. آنرا از چوب شطیم بساز. 2 طولش ذراعی باشد و عرضش زراعی یعنی مربع باشد و بلندی اش دو ذراع و شاخهایش از خودش باشد. 3 و آنرا به طلای خالص بپوشان. سطحش و جانبهایش به هر طرف و شاخهایش را و تاجی از طلا گرداگردش بساز. 4 و دو حلقة زرین برایش در زیر تاجش بساز بر دو گوشه اش بر هر دو طرفش آنها را بساز. و آنها خانه ها باشد برای عصاها تا آنرا بدانها بردارند. 5 و عصاها را از چوب شطیم بساز و آنها را به طلا بپوشان. 6 و آنرا پیش حجابی كه روبروی تابوت شهادت است در مقابل كرسی رحمت كه بر زبر شهادت است در جایی كه با تو ملاقات میكنم بگذار. 7 و هر بامداد هارون بخور معطر بر روی آن بسوزاند‌. وقتی كه چراغها را می آراید آن را بسوزاند. 8 و در عصر چون هارون چراغها را روشن میكند آنرا بسوزاند تا بخور دائمی به حضور یَهُوَه در نسلهای شما باشد. 9 هیچ بخور غریب و قربانی سوختنی و هدیه ای بر آن مگذرانید و هدیة ریختنی بر آن مریزید. 10 و هارون سالی یك مرتبه بر شاخهایش كفاره كند به خون قربانی گناه كه برای كفاره است سالی یك مرتبه بر آن كفاره كند در نسلهای شما زیرا كه آن برای یَهُوَه قدس الاقداس است.”

 

11 و یَهُوَه به موسی خطاب كرده گفت: 12 “وقتی كه شمارة بنی اسرائیل را بر حسب شمرده شدگان ایشان میگیری آنگاه هركس فدیة جان خود را به یَهُوَه دهد هنگامی كه ایشان را میشماری مبادا در حین شمردن ایشان وبایی در ایشان حادث شود. 13 هر كه به سوی شمرده شدگان میگذرد این را بدهد یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس كه یك مثقال بیست قیراط است و این نیم مثقال هدیة یَهُوَه است.

14 هر كسی از بیست ساله و بالاتر كه بسوی شمرده شدگان بگذرد هدیة یَهُوَه را بدهد. 15 دولتمند از نیم مثقال زیاده ندهد و فقیر كمتر ندهد هنگامی كه هدیه ای برای كفاره جانهای خود به یَهُوَه میدهند. 16 و نقد كفاره را از بنی اسرائیل گرفته آنرا برای خدمت خیمة اجتماع بده تا برای بنی اسرائیل یادگاری به حضور یَهُوَه باشد و بجهت جانهای ایشان كفاره كند.”

 

17 و یَهُوَه به موسی خطاب كرده گفت: 18 “حوضی نیز برای شستن از برنج بساز و پایه اش از برنج و آنرا در میان خیمة اجتماع و مذبح بگذار و آب در آن بریز. 19 و هارون و پسرانش دست و پای خود را از آن بشویند. 20 هنگامی كه به خیمة اجتماع داخل شوند به آب بشویند مبادا بمیرند. و وقتی كه برای خدمت كردند و سوزانیدن قربانیهای آتشین بجهت یَهُوَه به مذبح نزدیك آیند 21 آنگاه دست و پای خود را بشویند مبادا بمیرند. و این برای ایشان یعنی برای او و ذریتش نسلاً بعد نسل فریضة ابدی باشد.”

 

22 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 23 “و تو عطریات خاص بگیر از مر چكیده پانصد مثقال و از دارچینی معطر نصف آن دویست و پنجاه مثقال و از قصب الذریره دویست و پنجاه مثقال. 24 و از سلیخه پانصد مثقال موافق مثقال قدس و از روغن زیتون یك هین. 25 و از آنها روغن مسح مقدس را بساز عطری كه از صنعت عطار ساخته شود تا روغن مسح مقدس باشد. 26 و خیمة اجتماع و تابوت شهادت را بدان مسح كن. 27 و خوان را با تمامی اسبابش و چراغدان را با اسبابش و مذبح بخور را 28 و مذبح قربانی سوختنی را با همة اسبابش و حوض را با پایه اش. 29 و آنها را تقدیس نما تا قدس الاقداس باشد. هر كه آنها را لمس نماید مقدس باشد. 30 و هارون و پسرانش را مسح نموده ایشان را تقدیس نما تا برای من کهانت كنند. 31 و بنی اسرائیل را خطاب كرده بگو: این است روغن مسح مقدس برای من در نسلهای شما. 32 و بر بدن انسان ریخته نشود و مثل آن موافق تركیبش مسازید زیرا كه مقدس است و نزد شما مقدس خواهد بود. 33 هر كه مثل آن تركیب نماید و هر كه چیزی از آن بر شخصی بیگانه بمالد از قوم خود منقطع شود.”

 

34 و یَهُوَه به موسی گفت: “عطریات بگیر یعنی میعه و اظفار و قِنّه و از این عطریات با ندر صاف حصه ها مساوی باشد. 35 و از اینها بخور بساز عطری از صنعت عطار نمكین و مصفی و مقدس. 36 و قدری از آنرا نرم بكوب و آن را پیش شهادت در خیمة اجتماع جایی كه با تو ملاقات میكنم بگذار و نزد شما قدس اقداس باشد. 37 و موافق تركیب این بخور كه میسازی دیگری برای خود مسازید نزد تو برای یَهُوَه مقدس باشد. 38 هر كه مثل آنرا برای بوییدن بسازد از قوم خود منقطع شود.”

خروج فصل 31

 

1 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 2 “آگاه باش بصَلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام خوانده ام. 3 و او را به روح خدا پر ساخته ام و به حكمت و فهم و معرفت و هر هنری 4 برای اختراع مخترعات تا در طلا و نقره و برنج كار كند. 5 و برای تراشیدن سنگ و ترصیع آن و درودگری چوب تا در هر صنعتی اشتغال نماید. 6 و اینك من اٌهولیاب بن اخیسامُك را از سبط دان انباز او ساخته ام و در دل همة دانادلان حكمت بخشیده ام تا آنچه را به تو امر فرموده ام بسازند. 7 خیمة اجتماع و تابوت شهادت و كرسی رحمت كه بر آن است و تمامی اسباب خیمه 8 و خوان و اسبابش و چراغدان طاهر و همة اسبابش و مذبح بخور 9 و مذبح قربانی سوختنیو همة اسبابش و حوض و پایهاش 10 و لباس خدمت و لباس مقدس برای هارون كاهن و لباس پسرانش بجهت کهانت 11 و روغن مسح و بخور معطر بجهت قدس موافق آنچه به تو امر فرموده ام بسازند.”

12 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 13 “و تو بنی اسرائیل را مخاطب ساخته بگو: البته سبَت های مرا نگاه دارید. زیرا كه این در میان من و شما در نسلهای شما آیتی خواهد بود تا بدانید كه من یَهُوَه هستم كه شما را تقدیس میكنم. 14 پس سبَت را نگاه دارید زیرا كه برای شما مقدس است هر كه آن را بی حرمت كند هر آینه كشته شود و هر كه در آن كار كند آن شخص از میان قوم خود منقطع شود. 15 شش روز كار كرده شود و در روز هفتم سبَت آرام و مقدس یَهُوَه است. هر كه در روز سبَت كار كند هر آینه كشته شود. 16 پس بنی اسرائیل سبَت را نگاه بدارند نسلاً بعد نسل سبََت را به عهد ابدی مرعی دارند. 17 این در میان من و بنی اسرائیل آیتی ابدی است زیرا كه در شش روز یَهُوَه آسمان و زمین را ساخت و در روز هفتمین آرام فرموده استراحت یافت.” 18 و چون گفتگو را با موسی در كوه سینا به پایان برد دو لوح شهادت یعنی دو لوح سنگ مرقوم به انگشت خدا را به وی داد.

خروج فصل 32

 

1 و چون قوم دیدند كه موسی در فرود آمدن از كوه تأخیر نمود قوم نزد هارون جمع شده وی را گفتند: “برخیز و برای ما خدایان بساز كه پیش روی ما بخرامند زیرا این مرد موسی كه ما را از زمین مصر بیرون آورد نمیدانیم او را چه شده است.”

2 هارون بدیشان گفت: “گوشواره های طلا را كه در گوش زنان و پسران و دختران شماست بیرون كرده نزد من بیاورید.” 3 پس تمامی قوم گوشواره های زرین را كه در گوشهای ایشان بود بیرون كرده نزد هارون آوردند. 4 و آنها را از دست ایشان گرفته آنرا با قلم نقش كرد و از آن گوسالة ریخته شده ساخت و ایشان گفتند: “ای اسرائیل این خدایان تو میباشند كه تو را از زمین مصر بیرون آوردند.” 5 و چون هارون این را بدید مذبحی پیش آن بنا كرد و هارون ندا در داده گفت: “فردا عید یَهُوَه میباشد.” 6 و بامدادان برخاسته قربانیهای سوختنی گذرانیدند و هدایای سلامتی آوردند و قوم برای خوردن و نوشیدن نشستند و بجهت لعب برپا شدند.

7 و یَهُوَه به موسی گفت: “روانه شده بزیر برو زیرا كه این قوم تو كه از زمین مصر بیرون آورده ای فاسد شده اند. 8 و به زودی از آن طریقی كه بدیشان امر فرموده ام انحراف ورزیده گوسالة ریخته شده برای خویشتن ساخته اند و نزد آن سجده كرده و قربانی گذرانیده میگویند كه ای اسرائیل این خدایان تو میباشند كه تو را از زمین مصر بیرون آورده اند.” 9 و یَهُوَه به موسی گفت: “این قوم را دیده ام و اینك قوم گردنكش میباشند. 10 و اكنون مرا بگذار تا خشم من بر ایشان مشتعل شده ایشان را هلاك كنم و تو را قوم عظیم خواهم ساخت.” 11 پس موسی نزد یَهُوَه خدای خود تضرع كرده گفت: “ای یَهُوَه چرا خشم تو بر قوم خود كه با قوت عظیم و دست زورآور از زمین مصر بیرون آورده ای مشتعل شده است؟ 12 چرا مصریان این سخن گویند كه ایشان را برای بدی بیرون آورد تا ایشان را در كوهها بكشد و از روی زمین تلف كند؟ پس از شدت خشم خود برگرد‌ و از این قصد بدی قوم خویش رجوع فرما. 13 بندگان خود ابراهیم و اسحاق و اسرائیل را بیادآور كه برای ایشان به ذات خود قسم خورده بدیشان گفتی كه ذریت شما را مثل ستارگان آسمان كثیر گردانم و تمامی این زمین را كه دربارة آن سخن گفته ام به ذریت شما بخشم تا آنرا متصرف شوند تا ابدالآباد.” 14 پس یَهُوَه از آن بدی كه گفته بود كه به قوم خود برساند رجوع فرمود.

15 آنگاه موسی برگشته از كوه به زیر آمد و دو لوح شهادت به دست وی بود و لوحها به هر دو طرف نوشته بود بدین طرف و بدان طرف مرقوم بود. 16 و لوحها صنعت خدا بود و نوشته نوشتة خدا بود منقوش بر لوحها. 17 و چون یوشع آواز قوم را كه میخروشیدند شنید به موسی گفت: “در اردو صدای جنگ است.” 18 گفت: “صدای خروش ظفر نیست و صدای خروش شكست نیست بلكه آواز مغَنّیان را من میشنوم.”

19 و واقع شد كه چون نزدیك به اردو رسید و گوساله و رقص كنندگان را دید خشم موسی مشتعل شد و لوحها را از دست خود افكنده آنها را زیر كوه شكست. 20 و گوساله ای را كه ساخته بودند گرفته به آتش سوزانید و آنرا خرد كرده نرم ساخت و بر روی آب پاشیده بنی اسرائیل را نوشانید. 21 و موسی به هارون گفت: “این قوم به تو چه كرده بودند كه گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟” 22 هارون گفت: “خشم آقایم افروخته نشود تو این قوم را میشناسی كه مایل به بدی میباشند. 23 و به من گفتند برای ما خدایان بساز كه پیش روی ما بخرامند زیرا كه این مرد موسی كه ما را از زمین مصر بیرون آورده است نمیدانیم او را چه شده. 24 بدیشان گفتم هر كه را طلا باشد آنرا بیرون كند پس به من دادند و آنرا در آتش انداختم و این گوساله بیرون آمد.”

25 و چون موسی قوم را دید كه بی لگام شده اند زیرا كه هارون ایشان را برای رسوایی ایشان در میان دشمنان ایشان بی لگام ساخته بود 26 آنگاه موسی به دروازة اردو ایستاده گفت: “هر كه به طرف یَهُوَه باشد نزد من آید.” پس جمیع بنی لاوی نزد وی جمع شدند. 27 او بدیشان گفت: “یَهُوَه خدای اسرائیل چنین میگوید: هر كس شمشیر خود را بر ران خویش بگذارد و از دروازه تا دروازة اردو آمد و رفت كند و هر كس برادر خود و دوست خویش و همسایة خود را بكشد.” 28 و بنی لاوی موافق سخن موسی كردند. و در آنروز قریب سه هزار نفر از قوم افتادند. 29 و موسی گفت: “امروز خویشتن را برای یَهُوَه تخصیص نمایید حتی هر كس به پسر خود و به برادر خویش تا امروز شما را بركت دهد.”

30 و بامدادان واقع شد كه موسی به قوم گفت: “شما گناهی عظیم كرده اید. اكنون نزد یَهُوَه بالا میروم شاید گناه شما را كفاره كنم.” 31 پس موسی به حضور یَهُوَه برگشت و گفت: “آه این قوم گناهی عظیم كرده و خدایان طلا برای خویشتن ساخته اند. 32 الآن هر گاه گناه ایشان را میآمرزی و اگر نه مرا از دفترت كه نوشته ای محو ساز.” 33 یَهُوَه به موسی گفت: “هر كه گناه كرده است او را از دفتر خود محو سازم. 34 و اكنون برو و این قوم را بدانجایی كه به تو گفته ام راهنمایی كن. اینك فرشتة من پیش روی تو خواهد خرامید لیكن در یوم تفقد من گناه ایشان را از ایشان بازخواست خواهم كرد.” 35 و یَهُوَه قوم را مبتلا ساخت زیرا گوساله ای را كه هارون ساخته بود ساخته بودند.

خروج فصل 33

1 ویَهُوَه به موسی گفت: “روانه شده از اینجا كوچ كن تو و این قوم كه از زمین مصر برآورده ای بدان زمینی كه برای ابراهیم اسحاق و یعقوب قسم خورده گفته ام آن را به ذریت تو عطا خواهم كرد. 2 و فرشته ای پیش روی تو میفرستم و كنعانیان و اَموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را بیرون خواهم كرد 3 به زمینی كه به شیر و شهد جاری است زیرا كه در میان شما نمیآیم چونكه قوم گردنكش هستی مبادا تو را در بین راه هلاك سازم.” 4 و چون قوم این سخنان بد را شنیدند ماتم گرفته و هیچكس زیور خود را برخود ننهاد. 5 و یَهُوَه به موسی گفت: “بنی اسرائیل را بگو: شما قوم گردنكش هستید اگر لحظه ای در میان تو آیم همانا تو را هلاك سازم. پس اكنون زیور خود را از خود بیرون كن تا بدانم با تو چه كنم.” 6 پس بنی اسرائیل زیورهای خود را از جبل حوریب از خود بیرون كردند.

 

7 و موسی خیمة خود را برداشته آنرا بیرون لشكرگاه دور از اردو زد و آنرا “خیمة اجتماع” نامید. و واقع شد كه هر كه طالب یَهُوَه میبود به خیمة اجتماع كه خارج لشكرگاه بود بیرون میرفت. 8 و هنگامی كه موسی به سوی خیمه بیرون میرفت تمامی قوم برخاسته هریكی به در خیمة خود می ایستاد و در عقب موسی مینگریست تا داخل خیمه میشد. 9 و چون موسی به خیمه داخل میشد ستون ابر نازل شده به در خیمه می ایستاد و خدا با موسی سخن میگفت. 10 و چون تمامی قوم ستون ابر را بر در خیمه ایستاده می دیدند همة قوم برخاسته هر كس به در خیمة خود سجده میكرد. 11 و یَهُوَه با موسی روبرو سخن میگفت مثل شخصی كه با دوست خود سخن گوید. پس به اردو بر میگشت. اما خادم او یوشع بن نونِ جوان از میان خیمه بیرون نمیآمد.

 

12 و موسی به یَهُوَه گفت: “اینك تو به من میگویی: این قوم را ببر. و تو مرا خبر نمیدهی كه همراه من كه را میفرستی. و تو گفته ای تو را به نام میشناسم و ایضاً در حضور من فیض یافته ای. 13 الآن اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده ام طریق خود را به من بیاموز تا تو را بشناسم و در حضور تو فیض یابم و ملاحظه بفرما كه این طایفه قوم تو میباشند.” 14 گفت: “روی من خواهد آمد و تو را آرامی خواهم بخشید.” 15 به وی عرض كرد: “هر گاه روی تو نیاید ما را از اینجا مبر. 16 زیرا به چه چیز معلوم میشود كه من و قوم تو منظور نظر تو شده ایم؟ آیا نه از آمدن تو با ما؟ پس من و قوم تو از جمیع قومهایی كه بر روی زمینند ممتاز خواهیم شد.” 17 یَهُوَه به موسی گفت: “این كار را نیز كه گفته ای خواهم كرد زیرا كه در نظر من فیض یافته ای و تو را به نام میشناسم.” 18 عرض كرد: “مستدعی آنكه جلال خود را به من بنمایی.” 19 گفت: “من تمامی احسان خود را پیش روی تو میگذرانم و نام یَهُوَه را پیش روی تو ندا میكنم و رأفت میكنم بر هركه رئوف هستم و رحمت خواهم كرد بر هر كه رحیم هستم.” 20 و گفت: “روی مرا نمیتوانی دید‌ زیرا انسان نمیتواند مرا ببیند و زنده بماند.” 21 و یَهُوَه گفت: “اینك مقامی نزد من است. پس بر صخره بایست. 22 و واقع میشود كه چون جلال من میگذرد تو را در شكاف صخره میگذارم و تو را به دست خود خواهم پوشانید تا عبور كنم. 23 پس دست خود را خواهم برداشت تا قفای مرا ببینی اما روی من دیده نمیشود.”

خروج فصل 34

 

1 و یَهُوَهبه موسی گفت: “دو لوح سنگی مثل اولین برای خود بتراش و سخنانی را كه بر لوحهای اول بود و شكستی بر این لوحها خواهم نوشت. 2 و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به كوه سینا بالا بیا و در آنجا نزد من بر قله كوه بایست. 3 و هیچكس با تو بالا نیاید و هیچكس نیز در تمامی كوه دیده نشود و گله و رمه نیز به طرف این كوه چرا نكند.”

4 پس موسی دو لوح سنگی مثل اولین تراشید و بامدادان برخاسته به كوه سینا بالا آمد چنانكه یَهُوَه او را امر فرموده بود و دو لوح سنگی را به دست خود برداشت. 5 و یَهُوَه در ابر نازل شده در آنجا با وی بایستاد و به نام یَهُوَه ندا درداد. 6 و یَهُوَه پیش روی وی عبور كرده ندا در داد كه “یَهُوَه یَهُوَه خدای رحیم و رئوف و دیر خشم و كثیر احسان و وفا 7 نگاه دارندة رحمت برای هزاران و آمرزندة خطا و عصیان و گناه لكن گناه را هرگز بی سزا نخواهد گذاشت بلكه خطایای پدران را بر پسران و پسران پسران ایشان تا پشت سوم و چهارم خواهد گرفت.” 8 و موسی به زودی رو به زمین نهاده سجده كرد. 9 و گفت: “ای یَهُوَه اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده ام مستدعی آنكه یَهُوَه در میان ما بیاید زیرا كه این قوم گردنكش میباشند پس خطا و گناه ما را بیامرز و ما را میراث خود بساز.”

10 گفت: “ اینك عهدی میبندم و در نظر تمامی قوم تو كارهای عجیب میكنم كه در تمامی جهان و در جمیع امتها كرده نشده باشد و تمامی این قومی كه تو در میان ایشان هستی كار یَهُوَه را خواهند دید زیرا كه این كاری كه با تو خواهم كرد كاری هولناك است. 11 آنچه را من امروز به تو امر میفرمایم نگاه دار. اینك من از پیش روی تو اموریان و كنعانیان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را خواهم راند. 12 با حذر باش كه با ساكنان آن زمین كه تو بدانجا میروی عهد نبندی مبادا در میان شما دامی باشد. 13 بلكه مذبهای ایشان را منهدم سازید و بتهای ایشان را بشكنید و اشیریم ایشان را قطع نمایید. 14 زنهار خدای غیر را عبادت منما زیرا یَهُوَه كه نام او غیور است خدای غیور است. 15 زنهار با ساكنان آن زمین عهد مبند والّا از عقب خدایان ایشان زنا میكنند و نزد خدایان ایشان قربانی میگذرانند و تو را دعوت مینمایند و از قربانیهای ایشان میخوری. 16 و از دختران ایشان برای پسران خود میگیری و چون دختران ایشان از عقب خدایان خود زنا كنند آنگاه پسران شما را در پیروی خدایان خود مرتكب زنا خواهند نمود. 17 خدایان ریخته شده برای خویشتن مساز. 18 عید فطیر را نگاه دار و هفت روز نان فطیر چنانكه تو را امر فرمودم در وقت معین در ماه اَبیب بخور زیرا كه در ماه ابیب از مصر بیرون آمدی. 19 هر كه رحم را گشاید از آن من است و هر نخستزادة ذكور از مواشی تو چه از گاو چه از گوسفند 20 و برای نخستزادة الاغ بره ای فدیه بده و اگر فدیه ندهی گردنش را بشكن و هر نخستزاده ای از پسرانت را فدیه بده. و هیچكس به حضور من تهی دست حاضر نشود. 21 شش روز مشغول باش و روز هفتمین سبَت را نگاه دار. در وقت شیار و در حصاد سبَت را نگاه دار.

22 و عید هفته ها را نگاهدار یعنی عید نوبرحصاد گندم و عید جمع در تحویل سال. 23 سالی سه مرتبه همة ذكورانت به حضور سلطان تعالی یَهُوَه خدای اسرائیل حاضر شوند. 24 زیرا كه امتها را از پیش روی تو خواهم راند و حدود تو را وسیع خواهم گردانید. و هنگامی كه در هر سال سه مرتبه میآیی تا به حضور یَهُوَه خدای خود حاضر شوی هیچكس زمین تو را طمع نخواهد كرد. 25 خون قربانی مرا با خمیرمایه مگذران و قربانی عید فِصَح تا صبح نماند. 26 نخستین نوبر زمین خود را به خانة یَهُوَه خدای خود بیاور. و بزغاله را در شیر مادرش مپز.” 27 و یَهُوَه به موسی گفت: “این سخنان را تو بنویس زیرا كه به حسب این سخنان عهد با تو و با اسرائیل بسته ام.” 28 و چهل روز و چهل شب آنجا نزد یَهُوَه بوده نان نخورد و آب ننوشید و او سخنان عهد یعنی ده كلام را بر لوحها نوشت.

29 و چون موسی از كوه سینا بزیر میآمد و دو لوح سنگی در دست موسی بود هنگامی كه از كوه بزیر میآمد واقع شد كه موسی ندانست كه به سبب گفتگوی با او پوست چهرة وی میدرخشید. 30 اما هارون و جمیع بنی اسرائیل موسی را دیدند كه اینك پوست چهرة او میدرخشد. پس ترسیدند كه نزدیك او بیایند. 31 و موسی ایشان را خواند و هارون و همة سرداران جماعت نزد او برگشتند و موسی بدیشان سخن گفت. 32 و بعد از آن همة بنی اسرائیل نزدیك آمدند و آنچه یَهُوَه در كوه سینا بدو گفته بود بدیشان امر فرمود. 33 و چون موسی از سخن گفتن با ایشان فارغ شد نقابی بر روی خود كشید. 34 و چون موسی به حضور یَهُوَه داخل میشد كه با وی گفتگو كند نقاب را برمیداشت تا بیرون آمدن او. پس بیرون آمده آنچه به وی امر شده بود به بنی اسرائیل میگفت.

35 و بنی اسرائیل روی موسی را می دیدند كه پوست چهرة او میدرخشد. پس موسی نقاب را به روی خود باز میكشید تا وقتیكه برای گفتگوی او میرفت.

خروج فصل 35

 

1 و موسی تمام جماعت بنی اسرائیل را جمع كرده بدیشان گفت: “این است سخنانی كه یَهُوَه امر فرموده است كه آنها را بكنی: 2 شش روز كار كرده شود و در روز هفتمین سبَتِ آرامی مقدس یَهُوَه برای شماست هر كه در آن كاری كند كشته شود. 3 در روز سبَت آتش در همة مسكنهای خود میفروزید.”

 

4 و موسی تمامی جماعت بنی اسرائیل را خطاب كرده گفت: “این است امری كه یَهُوَه فرموده و گفته است: 5 از خودتان هدیه ای برای یَهُوَه بگیرید. هر كه از دل راغب است هدیة یَهُوَه را از طلا و نقره و برنج بیاورد 6 و از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك و پشم بز 7 و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم 8 و روغن برای روشنایی و عطریات برای روغن مسح و برای بخور معطر 9 و سنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود و سینه بند.” 10 و همة دانادلان از شما بیایند و آنچه را یَهُوَه امر فرموده است بسازند. 11 مسكن و خیمه اش و پوشش آن و تكمه هایش و تخته هایش و پشت بندهایش و ستونهایش و تخته هایش و پشت بندهایش و ستونهایش و پایه هایش 12 و تابوت و عصاهایش و كرسی رحمت و حجاب ستر 13 و خوان و عصاهایش و كرسی رحمت و حجاب ستر 13 و خوان و عصاهایش و كل اسبابش و نانِ تَقدِمِه 14 و چراغدان برای روشنایی 15 و مذبح بخور و عصاهایش و روغن مسح و بخور معطر و پردة دروازه برای درگاه مسكن 16 و مذبح قربانی سوختنی و شبكة برنجین آن و عصاهایش و كل اسبابش و حوض و پایه اش 17 و پرده های صحن و ستونهایش و پایه های آنها و پردة دروازة صحن 18 و میخهای مسكن و میخهای صحن و طنابهای آنها 19 و رختهای بافته شده برای خدمت قدس یعنی رخت مقدس هارون كاهن و رختهای پسرانش را تا کهانت نمایند.”

20 پس تمامی جماعت بنی اسرائیل از حضور موسی بیرون شدند. 21 و هر كه دلش او را ترغیب كرد و هر كه روحش او را با اراده گردانید آمدند و هدیة یَهُوَه را برای كار خیمة اجتماع و برای تمام خدمتش و برای رختهای مقدس آوردند. 22 مردان و زنان آمدند هر كه از دل راغب بود و حلقه های بینی و گوشواره های و انگشتریها و گردن بندها و هر قسم آلات طلا آوردند و هر كه هدیة طلا برای یَهُوَه گذرانیده بود. 23 و هر كسی كه لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك و پشم بز و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز نزد او یافت شد آنها را آورد. 24 هر كه خواست هدیة نقره و برنج بیاورد هدیة یَهُوَه را‌آورد و هر كه چوب شطیم برای هر كار خدمت نزد او یافت شد آنرا آورد. 25 و همة زنان دانا دل به دستهای خود می رشتند و رشته شده را از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك آوردند 26 و همة زنانی كه دل ایشان به حكمت مایل بود‌ پشم بز را می رشتند. 27 و آقاان سنگهای جزع و سنگهای ترصیع برای ایفود و سینه بند آوردند. 28 و عطریات و روغن برای روشنایی و برای روغن مسح و برای بخور معطر. 29 و همة مردان و زنان بنی اسرائیل كه دل ایشان ایشان را راغب ساخت كه چیزی برای هر كاری كه یَهُوَه امر فرموده بود كه به وسیلة موسی ساخته شود‌ برای یَهُوَه به ارادة دل آوردند.

30 و موسی بنی اسرائیل را گفت: “آگاه باشید كه یَهُوَه بصَلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام دعوت كرده است 31 و او را به روح خدا از حكمت و فطانت و علم و هر هنری پر ساخته 32 و برای اختراع مخترعات و برای كار كردن در طلا و نقره و برنج 33 و برای تراشیدن و مرصع ساختن سنگها و برای درودگری چوب تا هر صنعت هنری را بكند. 34 و در دل او تعلیم دادن را القا نمود و همچنین اُهولیاب بن اخیسامك را از سبط دان 35 و ایشان را به حكمت دلی پر ساخت برای هر عمل نقاشی و نساج ماهر و طراز در لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك و در هر كار نساج تا صانع هر صنعتی و مخترع مخترعات بشوند.

خروج فصل 36

1 “و بصلئیل و اهولیاب و همة دانادلانی كه یَهُوَه حكمت و فطانت بدیشان داده است تا برای كردن هر صنعتِ خدمتِ قدس ماهر باشند موافق آنچه یَهُوَه امر فرموده است كار بكنند.” 2 پس موسی بصلئیل و اهولیاب و همة دانادلانی را كه یَهُوَه در دل ایشان حكمت داده بود و آنانی را كه دل ایشان ایشان را راغب ساخته بود كه برای كردن كار نزدیك بیایند دعوت كرد. 3 و همة هدایایی را كه بنی اسرائیل برای بجا آوردن كار خدمت قدس آورده بودند از حضور موسی برداشتند‌ و هر بامداد هدایای تبرعی دیگر نزد وی میآوردند. 4 و همة دانایانی كه هر گونه كار قدس را میساختند هر یك از كار خود كه در آن مشغول میبود آمدند. 5 و موسی را عرض كرده گفتند: “قوم زیاده از آنچه لازم است برای عمل آن كاری كه یَهُوَه فرموده است كه ساخته شود میآورند.” 6 و موسی فرمود تا در اردو ندا كرده گویند كه “مردان و زنان هیچ كاری دیگر برای هدایای قدس نكنند.” پس قوم از آوردن باز داشته شدند. 7 و اسباب برای انجام تمام كار كافی بلكه زیاده بود.

 

8 پس همة دانادلانی كه در كار اشتغال داشتند ده پردة مسكن را ساختند از كتان نازك تابیده شده و لاجورد و ارغوان و قرمز و آنها را با كروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب دادند. 9 طول هر پرده بیست و هشت ذراع و عرض هر پرده چهار ذراع. همة پرده ها را یك اندازه بود. 10 و پنج پرده را با یكدیگر بپیوست و پنج پرده را با یكدیگر بپیوست 11 و بر لب یك پرده در كنار پیوستگی اش مادگیهای لاجورد ساخت و همچنین در لب پردة بیرونی در پیوستگی دوم ساخت. 12 و در یك پرده پنجاه مادگی ساخت و در كنار پرده ای كه در پیوستگی دومین بود‌ پنجاه مادگی ساخت. و مادگیها مقابل یكدیگر بود. 13 و پنجاه تكمة زرین ساخت و پرده ها را به تكمه ها با یكدیگر بپیوست تا مسكن یك باشد. 14 و پرده ها از پشم بز ساخت بجهت خیمه ای كه بالای مسكن بود آنها را پانزده پرده ساخت. 15 طول هر پرده سی ذراع و عرض هر پرده چهار ذراع و یازده پرده را یك اندازه بود. 16 و پنج پرده را جدا پیوست و شش پرده را جدا. 17 و پنجاه مادگی بر كنار پرده ای كه در پیوستگی بیرونی بود ساخت و پنجاه مادگی در كنار پرده در پیوستگی دوم. 18 و پنجاه تكمة برنجین برای پیوستن خیمه بساخت تا یك باشد. 19 و پوششی از پوست قوچ سرخ شده برای خیمه ساخت و پوششی بر زبر آن از پوست خز.

20 و تخته های قایم از چوب شطیم برای مسكن ساخت. 21 طول هر تخته ده ذراع و عرض هر تخته یك ذراع و نیم. 22 هر تخته را دو زبانه بود مقرون یكدیگر و بدین تركیب همة تخته های مسكن را ساخت. 23 و تخته های مسكن را ساخت بیست تخته به جانب جنوب به طرف یمانی 24 و چهل پایة نقره زیر بیست تخته ساخت یعنی دو پایه زیر تخته ای برای دو زبانه اش و دو پایه زیر تختة دیگر برای دو زبانه اش. 25 و برای جانب دیگر مسكن به طرف شمال بیست تخته ساخت. 26 و چهل پایة نقرة آنها را یعنی دو پایه زیر یك تخته ای و دو پایه زیر تختة دیگر. 27 و برای مؤخر مسكن به طرف مغرب شش تخته ساخت. 28 و دو تخته برای گوشته های مسكن در هر دو جانبش ساخت. 29 و از زیر با یكدیگر پیوسته شد و تا سر آن با هم در یك حلقه تمام شد. و همچنین برای هر دو در هر دو گوشه كرد. 30 پس هشت تخته بود و پایه های آنها از نقره شانزده پایه یعنی دو پایه زیر هر تخته.

31 و پشت بندها از چوب شطیم ساخت یعنی پنج برای تخته های یك جانب مسكن 32 و پنج پشت بند برای تخته های جانب دیگر مسكن و پنج پشت بند برای تخته های مؤخر جانب غربی مسكن. 33 و پشت بند وسطی را ساخت تا در میان تخته ها از سرتاسر بگذرد. 34 تخته ها را به طلا پوشانید و حلقه های آنها را از طلا ساخت تا برای پشت بندها خانه ها باشد و پشت بندها را به طلا پوشانید. 35 و حجاب را از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده ساخت و آنرا با كروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب داد. 36 و چهار ستون از چوب شطیم برایش ساخت و آنرا با كروبیان از صنعت نساج ماهر ترتیب داد. 36 و چهار ستون از چوب شطیم برایش ساخت و آنها را به طلا پوشانید و قلابهای آنها از طلا بود و برای آنها چهار پایة نقره ریخت. 37 و پرده ای برای دروازة خیمه از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده از صنعت طراز بساخت. 38 و پنج ستون آن و قلابهای آنها را ساخت و سرها و عصاهای آنها را به طلا پوشانید و پنج پایة آنها از برنج بود.

خروج فصل 37

 

1 و بصلئِیل تابوت را از چوب شطیم ساخت طولش دو ذراع و نیم و عرضش یك ذراع و نیم و بلندیش یك ذراع و نیم. 2 و آنرا به طلای خالص از درون و بیرون پوشانید. و برای آن تاجی از طلا بر طرفش ساخت. 3 و چهار حلقة زرین برای چهار قایمه اش بریخت یعنی دو حلقه بر یك طرفش و دو حلقه بر طرف دیگر. 4 و دو عصا از چوب شطیم ساخته آنها را به طلا پوشانید. 5 و عصاها را در حلقه ها بر دو جانب تابوت گذرانید برای برداشتن تابوت. 6 و كرسی رحمت را از طلای خالص ساخت. طولش دو ذراع و نیم و عرضش یك ذراع و نیم. 7 و دو كروبی از طلا ساخت. و آنها را بر هر دو طرف كرسی رحمت از چرخكاری ساخت. 8 یك كروبی بر این طرف و كروبی دیگر بر آن طرف و از كرسی رحمت كروبیان را بر هر دو طرفش ساخت. 9 و كروبیان بالهای خود را بر زبر آن پهن میكردند و به بالهای خویش كرسی رحمت را میپوشانیدند و رویهای ایشان به سوی یكدیگر میبود یعنی رویهای كروبیان به جانب كرسی رحمت میبود.

 

10 و خوان را از چوب شطیم ساخت. طولش دو ذراع و عرضش یك ذراع و بلندیش یك ذراع و نیم. 11 و آنرا به طلای خالص پوشانید و تاجی زرین گرداگردش ساخت. 12 و حاشیه ای به مقدار چهار انگشت گرداگردش ساخت و تاجی زرین گرداگرد حاشیه ساخت. 13 و چهار حلقة زرین برایش ریخت و حلقه ها را بر چهار گوشه ای كه بر چهار قایمه اش بود گذاشت. 14 و حلقه ها مقابل حاشیه بود تا خانه های عصاها باشد برای برداشتن خوان. 15 و دو عصا را از چوب شطیم ساخته آنها را به طلا پوشانید برای برداشتن خوان. 16 و ظروفی را كه بر خوان میبود از صحنها و كاسه ها و پیاله ها و جامهایش كه بدانها هدایای ریختنی می ریختند از طلای خالص ساخت.

 

17 و چراغدان را از طلای خالص ساخت. از چرخكاری چراغدان را ساخت و پایه اش و شاخه هایش و پیاله هایش و سیبهایش و گلهایش از همین بود. 18 و از دو طرفش شش شاخه بیرون آمد یعنی سه شاخة چراغدان از یك طرف و سه شاخة چراغدان از طرف دیگر. 19 و سه پیالة بادامی با سیبی و گلی در یك شاخه و سه پیالة بادامی و سیبی و گلی بر شاخة دیگر و همچنین برای شش شاخه ای كه از چراغدان بیرون میآمد. 20 و بر چراغدان چهار پیالة بادامی با سیبها و گلهای آن. 21 و سیبی زیر دو شاخة آن و سیبی زیر دو شاخة آن و سیبی زیر دو شاخة آن برای شش شاخه ای كه از آن بیرون میآمد. 22 سیبهای آنها و شاخه های آنها از همین بود یعنی همه از یك چرخكاری طلای خالص. 23 و هفت چراغش و گلگیرهایش و سینیهایش را از طلای خالص ساخت. 24 از یك وزنه طلای خالص آن را با همة اسبابش ساخت.

 

25 و مذبح بخور را از چوب شطیم ساخت طولش یك ذراع و عرضش یك ذراع مربع و بلندیش دو ذراع و شاخهایش از همان بود. 26 و آنرا به طلای خالص پوشانید یعنی سطحش و طرفهای گرداگردش و شاخهایش و تاجی گرداگردش از طلای خالص ساخت. 27 و دو حلقة زرین برایش زیر تاج بر دو گوشه اش بر دو طرفش ساخت تا خانه های عصاها باشد برای برداشتنش به آنها. 28 و عصاها را از چوب شطیم ساخته آنها را به طلا پوشانید. 29 و روغن مسح مقدس و بخور معطر طاهر را از صنعت عطار ساخت.

خروج فصل 38

 

1 و مذبح قربانی سوختنی را از چوب شطیم ساخت. طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع مربع و بلندیش سه ذراع. 2 و شاخهایش را بر چهار گوشه اش ساخت. شاخهایش از همان بود و آنرا از برنج پوشانید. 3 و همة اسباب مذبح را ساخت یعنی: دیگها و خاك اندازها و كاسه ها و چنگالها و مِجمرها و همة ظروفش را از برنج ساخت. 4 و برای مذبح آتشدانی مشبك از برنج ساخت كه زیر حاشیه اش بطرف پایین تا نصفش برسد. 5 و چهار حلقه برای چهار سر آتشدان برنجین ریخت تا خانه های عصاها باشد. 6 و عصاها را از چوب شطیم ساخته آنها را به برنج پوشانید. 7 و عصاها را در حلقه ها بر دو طرف مذبح گذرانید برای برداشتن به آنها و مذبح را از چوبها مجوف ساخت. 8 و حوض را از برنج ساخت و پایه اش را از برنج از آینه های زنانی كه نزد دروازة خیمة اجتماع برای خدمت جمع میشدند.

 

9 و صحن را ساخت كه برای طرف جنوبی به سمت یمانی پرده های صحن از كتان نازك تابیده شده صد ذراعی بود. 10 ستونهای آنها بیست بود و پایه های آنها بیست بود از برنج و قلابهای آنها و پشت بندهای آنها از نقره. 11 و برای طرف شمالی صد ذراعی بود و ستونهای آنها بیست از برنج و قلابهای ستونها و پشت بندهای آنها از نقره بود. 12 و برای طرف غربی پرده های پنجاه ذراعی بود و ستونهای آنها ده و پایه های آنها ده و قلابها و پشت بندهای ستونها از نقره بود. 13 و برای طرف شرقی به سمت طلوع پنجاه ذراعی بود. 14 و پرده های یك طرف دروازه پانزده ذراعی بود ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 15 و برای طرف دیگر دروازة صحن از این طرف و از آن طرف پرده ها پانزده ذراعی بود ستونهای آنها سه و پایه های آنها سه. 16 همة پرده های صحن به هر طرف از كتان نازك تابیده شده بود. 17 و پایه های ستونها از برنج بود و قلابها و پشت بندهای ستونها از نقره و پوشش سرهای آنها از نقره و جمیع ستونهای صحن به پشت بندهای نقره پیوسته شده بود. 18 و پردة دروازة صحن از صنعت طراز از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده بود. طولش بیست ذراع و بلندیش به عرض پنج ذراع موافق پرده های صحن. 19 و ستونهای آنها چهار و پایه های برنجین آنها چهار و قلابهای آنها از نقره و پوشش سرهای آنها و پشت بندهای آنها از نقره بود. 20 و همة میخهای مسكن و صحن به هر طرف از برنج بود.

 

21 این است حساب مسكن یعنی مسكن شهادت چنانچه حسب فرمان موسی به خدمت لاویان به توسط ایتاماربن هارون كاهن حساب آن گرفته شد. 22 و بصلئیل بن اوری بن حور از سبط یهودا آنچه را كه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود بساخت. 23 و با وی اُهولِیاب بن اخیسامك از سبط دان بود نقاش و مخترع و طراز در لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك. 24 و تمام طلایی كه در كار صرف شد یعنی در همه كار قدس از طلای هدایا بیست و نه وزنه و هفتصد و سی مثقال موافق مثقال قدس بود. 25 و نقرة شمرده شدگان جماعت صد وزنه و هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال بود موافق مثقال قدس. 26 یك در هم یعنی نیم مثقال موافق مثقال قدس برای هر نفری از آنانی كه به سوی شمرده شدگان گذشتند از بیست ساله و بالاتر كه ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند. 27 و اما آن صد وزنة نقره برای ریختن پایه های قدس و پایه های پرده بود. صد پایه از صد وزنه یعنی یك وزنه برای یك پایه. 28 و از آن هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال قلابها برای ستونها ساخت و سرهای آنها را پوشانید و پشت بندها برای آنها ساخت. 29 و برنج هدایا هفتاد وزنه و دو هزار و چهار صد مثقال بود. 30 و از آن پایه های دروازة خیمة اجتماع و مذبح برنجین و شبكة برنجین آن و همة اسباب مذبح را ساخت. 31 و پایه های صحن را به هر طرف و پایه های دروازة صحن و همة میخهای مسكن و همة میخهای گرداگرد صحن را.

خروج فصل 39

 

1 و از لاجورد و ارغوان و قرمز رختهای بافته شده ساختند برای خدمت كردن در قدس و رختهای مقدس برای هارون ساختند چنانكه یَهُوَه به موسی امر نموده بود. 2 و ایفود را از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده ساخت. 3 و تنگه های نازك از طلا ساختند و تارها كشیدند تا آنها را در میان لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك به صنعت نساج ماهر ببافند. 4 و كتفهای پیوسته شده برایش ساختند كه بر دو كنار پیوسته شد. 5 و زنار بسته شده ای كه بر آن بود از همان پارچه و از همان صنعت بود از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 6 و سنگهای جزع مرصع در دو طوق طلا و منقوش به نقش خاتم موافق نامهای بنی اسرائیل درست كردند. 7 آنها را بر كتفهای ایفود نصب كرد تا سنگهای یادگاری برای بنی اسرائیل باشد چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود.

8 و سینه بند را موافق كار ایفود از صنحت نساج ماهر ساخت از طلا و لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان نازك تابیده شده. 9 و آن مربع بود و سینه بند را دولا ساختند طولش یك وجب و عرضش یك وجب دولا. 10 و در آن چهار رسته سنگ نصب كردند رسته ای از عقیق سرخ و یاقوت زرد و زمرد. این بود رستة اول. 11 و رستة دوم از بهرمان و یاقوت كبود و عقیق سفید. 12 و رستة سوم از عین الهر و یشم و جمست. 13 و رستة چهارم از زبرجد و جزع و یشب در ترصیعة خود كه به دیوارهای طلا احاطه شده بود. 14 و سنگها موافق نامهای بنی اسرائیل دوازده بود مطابق اسامی ایشان مثل نقش خاتم هر یكی به اسم خود برای دوازده سبط. 15 و بر سینه بند زنجیرهای تابیده شده مثل كار طنابها از طلای خالص ساختند. 16 و دو طوق زرین و دو حلقة زرین ساختند و دو حلقه را بر دو سر سینه بند گذاشتند. 17 و آن دو زنجیر تابیده شدة زرین را در دو حلقه ای كه بر سرهای سینه بند بود گذاشتند. 18 و دو سر دیگر آن دو زنجیر را بر دو طوق گذاشتند و آنها را بر دو كتف ایفود در پیش نصب كردند. 19 و دو حلقة زرین ساختند آنها را بر دو سر سینه بند گذاشتند بر كناری كه بر طرف اندرونی ایفود بود. 20 و دو حلقة زرین دیگر ساختند و آنها را بر دو كتف ایفود به طرف پایین از جانب پیش مقابل پیوستگیش بالای زنار ایفود گذاشتند. 21 و سینه بند را به حلقه هایش با حلقه های ایفود به نوار لاجوردی بستند تا بالای زنار ایفود باشد. و سینه بند از ایفود جدا نشود چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود.

22 و ردای ایفود را از صنعت نساج تماماً لاجوردی ساخت. 23 و دهنه ای در وسط ردا بود مثل دهنة زره با حاشیه ای گرداگرد دهنه تا دریده نشود. 24 و بردامن ردا انارها از لاجورد و ارغوان و قرمز و كتان تابیده شده ساختند. 25 و زنگوله ها از طلای خالص ساختند. و زنگوله ها را در میان انارها بر دامن ردا گذاشتند گرداگردش در میان انارها. 26 و زنگوله ای و اناری و زنگوله ای و اناری گرداگرد دامن ردا برای خدمت كردن چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 27 و پیراهنها را برای هارون و پسرانش از كتان نازك از صنعت نساج ساختند. 28 و عمامه را از كتان نازك و دستارهای زیبا را از كتان نازك و زیر جامه های كتانی را از كتان نازك تابیده شده. 29 و كمربند را از كتان نازك تابیده شده و لاجورد و ارغوان و قرمز از صنعت طراز چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 30 و تنگة افسر مقدس را از طلای خالص ساختند و بر آن كتابتی مثل نقش خاتم مرقوم داشتند: قدوسیت برای یَهُوَه. 31 و بر آن نواری لاجوردی بستند تا آن را بالای عمامه ببندند چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود.

 

32 پس همة كار مسكن خیمة اجتماع تمام شد و بنی اسرائیل ساختند. موافق آنچه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود عمل نمودند. 33 و مسكن خیمه را نزد موسی آوردند با همة اسبابش و تكمه ها و تخته ها و پشت بندها و ستونها و پایه هایش. 34 و پوشش از پوست قوچ سرخ شده و پوشش از پوست خز و حجاب ستر. 35 و تابوت شهادت و عصاهایش و كرسی رحمت. 36 و خوان و همة اسبابش و نانِ تَقدِمِه. 37 و چراغدان طاهر و چراغهایش چراغهای آراسته شده و همة اسبابش و روغن برای روشنایی. 38 و مذبح زرین و روغن مسح و بخور معطر و پرده برای دروازة خیمه. 39 و مذبح برنجین و شبكة برنجین آن و عصاهایش و همة اسبابش و حوض و پایه اش. 40 و پرده های صحن و ستونها و پایه هایش و پردة دروازة صحن و طنابهایش و میخهایش و همة اسباب خدمت مسكن برای خیمة اجتماع. 41 و رختهای بافته شده برای خدمت قدس و رخت مقدس برای هارون كاهن و رختها برای پسرانش تا کهانت نمایند. 42 موافق آنچه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود بنی اسرائیل همچنین تمام كار را ساختند. 43 و موسی تمام كارها را ملاحظه كرد و اینك موافق آنچه یَهُوَه امر فرموده بود ساخته بودند همچنین كرده بودند. و موسی ایشان را بركت داد.

خروج فصل 40

 

1 و یَهُوَه موسی را خطاب كرده گفت: 2 “در غُرة ماه اول مسكن خیمة اجتماع را برپا نما. 3 و تابوت شهادت را در آن بگذار. و حجاب را پیش تابوت پهن كن. 4 و خوان را درآورده چیزهایی را كه میباید بر آن ترتیب نما. و چراغدان را درآور و چراغهایش را آراسته كن. 5 و مذبح زرین را برای بخور پیش تابوت شهادت بگذار و پردة دروازه را بر مسكن بیاویز. 6 و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازة مسكن خیمة اجتماع بگذار. 7 و حوض را در میان خیمة اجتماع و مذبح بگذار و آب در آن بریز. 8 و صحن را گرداگرد برپا كن. و پردة دروازة صحن را بیاویز. 9 و روغن مسح را گرفته مسكن را با آنچه در آن است مسح كن و آنرا با همة اسبابش تقدیس نما تا مقدس شود. 10 و مذبح قربانی سوختنی را با همة اسبابش مسح كرده مذبح را تقدیس نما. و مذبح قدس الاقداس خواهد بود. 11 و حوض را با پایه اش مسح نموده تقدیس كن. 12 و هارون و پسرانش را نزد دروازة خیمة اجتماع آورده ایشان را به آب غسل ده. 13 و هارون را به رخت مقدس بپوشان و او را مسح كرده تقدیس نما تا برای من کهانت كند. 14 و پسرانش را نزدیك آورده ایشان را به پیراهنها بپوشان. 15 و ایشان را مسح كن چنانكه پدر ایشان را مسح كردی تا برای من کهانت نماید. و مسح ایشان هر آینه برای کهانت ابدی در نسلهای ایشان خواهد بود.” 16 پس موسی موافق آنچه یَهُوَه او را امر فرموده بود كرد و همچنین به عمل آورد.

17 و واقع شد در غُرة ماه اول از سال دوم كه مسكن برپا شد 18 و موسی مسكن را برپا نمود و پایه هایش را بنهاد و تخته هایش را قایم كرد و پشت بندهایش را گذاشت و ستونهایش را برپا نمود 19و خیمه را بالای مسكن كشید و پوشش خیمه را بر زبر آن گسترانید چنانكه یَهُوَه به موسی امر نموده بود. 20 و شهادت را گرفته آنرا در تابوت نهاد و عصاها را بر تابوت گذارد و كرسی رحمت را بالای تابوت گذاشت. 21 و تابوت را به مسكن درآورد و حجاب ستر را آویخته آنرا پیش تابوت شهادت كشید. چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 22 و خوان را در خیمة اجتماع به طرف شمالی مسكن بیرون حجاب نهاد. 23 و نان را به حضور یَهُوَه بر آن ترتیب داد چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 24 و چراغدان را در خیمة اجتماع مقابل خوان به طرف جنوبی مسكن نهاد. 25 و چراغها را به حضور یَهُوَه گذاشت چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 26 و مذبح زرین را در خیمة اجتماع پیش حجاب نهاد. 27 و بخور معطر بر آن سوزانید چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 28 و پردة دروازة مسكن را آویخت. 29 و مذبح قربانی سوختنی را پیش دروازة مسكن خیمة اجتماع وضع كرد و قربانی سوختنی و هدیه را بر آن گذرانید چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 30 و حوض را در میان خیمة اجتماع و مذبح وضع كرده آب برای شستن در آن بریخت. 31 و موسی و هارون و پسرانش دست و پای خود را در آن شستند. 32 وقتی كه به خیمة اجتماع داخل شدند و نزد مذبح آمدند شست و شو كردند چنانكه یَهُوَه به موسی امر فرموده بود. 33 و صحن را گرداگرد مسكن و مذبح برپا نمود و پردة دروازة صحن را آویخت. پس موسی كار را به انجام رسانید.

جلال خدا

 

34 آنگاه ابر خیمة اجتماع را پوشانید و جلال یَهُوَه مسكن را پر ساخت. 35 و موسی نتوانست به خیمة اجتماع داخل شود زیرا كه ابر بر آن ساكن بود. و جلال یَهُوَه مسكن را پر ساخته بود. 36 و چون ابر از بالای مسكن بر می خاست بنی اسرائیل در همة مراحل خود كوچ میكردند. 37 و هر گاه ابر بر نمی خاست تا روز برخاستن آن نمی گوچیدند. 38 زیرا كه در روز ابر یَهُوَه بر مسكن و در شب آتش بر آن میبود در نظر تمامی خاندان اسرائیل در همة منازل ایشان.

عهد عتیق.تورات

دسته بندي: کتاب انلاین,کتاب عهد عتیق و جدید,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد